شعر شهادت حضرت علی اكبر (ع)

 بار من را کمرم نه سر زانو برداشت

کاسه‌ زانوی من در طلبت مو برداشت

در خداحافظی‌ات بود که من افتادم

آه راحت نتوان چشم ز آهو برداشت

آهوی خوش قد و بالای حرم، می‌کُشَمَش
نیزه‌زن را که رسید از رویت ابرو برداشت

هر چه کردم بخدا روی به قبله نشدی
علتش نیزه‌ آن بود که پهلو برداشت

دیدم از دور کسی رَختِ تو را می‌پاید
آمدم زودتر از من او همه را او برداشت

زخم‌های بدنت از دو طرف مرتبط اند
هرکسی نیزه‌ای از پشت زد از رو برداشت

بین ِ میدان نشد اما وسطِ خیمه که شد
آخرش عمه‌ تو دست به گیسو برداشت

بخدا خسته شدم آه کجایی اکبر
کاسه‌ زانوی من در طلبت مو برداشت

عاقبت توی عبایی جگرم را بردم
با چه وضعیتی آخر پسرم را بردم

علی اکبر لطیفیان

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا