شعر سیاهپوشان

عزیزم حسین

سبو غیر کوثر ندارد حسین
از این گریه بهتر ندارد حسین

خجالت نکش منتّش را بکش
شکایت ز نوکر ندارد حسین

ای یارم

عارضم خدمتت که ای یارم..
من به خال لبت گرفتارم

آنقدر از تو هرکجا گفتم
یک حسینیه ام که سیارم

جانم حسین

خداوندی که لیلای حسین است..
خودش هرجوره شیدای حسین است

ز گریه پاک کردم چشم خود را
بروی چشم من جای حسین است

سینه ی پُر غم

سخت سنگین شده این سینه ی پُر غم..،چه کنم
آه !با این همه اندوه دمادم چه کنم

شمع از بابت پروانه خیالش تخت است…
من دلسوخته بی مونس و همدم چه کنم

به عشق تو

به عشق تو ای یار گفتم حسین
همین اول کار گفتم حسین

خداییش این یازده ماه را
به امید دیدار گفتم حسین

پیراهن مشکی

مکروه اگر بر دیگران بر ما ثواب ست
پیراهنم مشکی ست اما آفتاب ست

در وقت غم این جا نمازم باز گردد
در ماه غم مثل دلم در پیچ وتاب ست

مستحقم سائلم

مستحقم سائلم بی چیزم و دستم دراز
التماست می کنم در روی من بگشای باز

آبرویم رفت رسوا گشتم و خار و خفیف
هر کجا بردم به غیر از خانه ات روی نیاز

جانم حسین

آری اگرچه دست هجران بسته بالم را
بستم کنار مرقدت پای خیالم را

روزی که از داغ تو گریه می‌کنم خوبم
از وضع چشمم می‌توان فهمید حالم را

این روزها که روزی گریه فراهم است
ای روضه‌خوان بخوان، که دوباره محرم است

با عشق‌و‌شور در دل هر کوچه دیده‌ام
در دست کودکان محل طبل و پرچم است

حی علی العزا

خوب است که از خود خبری داشته باشم
بر حال خرابم نظری داشته باشم
 
ای کاش که در روضۀ شب‌های محرّم
با لطف شما چشم تری داشته باشم

دلم داره می لرزه

از سر صبح دلم داره می لرزه
چه اضطرابی داره خواهرتو
کم بشه مویی از سرت می میرم
تو رو به من سپرده مادرتو

بوی محرم بوی غم

بسته ام پای ضریحت این دل بیمار را

یا ردم‌ کن از درت یا که شفایم را بده

هرکجا رفتم کسی درد مرا درمان نکرد

ای طبیب دردمندان تو دوایم را بده

دکمه بازگشت به بالا