شعر شب اول محرم 1401

راه و رسم عاشقی

این راه و رسم عاشقی آخر ندارد
عالم به غیر از کوی او بهتر ندارد
دربار شاهان جهان را گر بگردی
جمله امیری همچو او نوکر ندارد

به وقت عشق

تا جانمازم را به وقت عشق بو کردم
من با خدا و با تو آقا گفتگو کردم

غیر از حرم در زندگانی نیست ، وقتی خوش
در خاطراتم هر قدَر که جستجو کردم

غم عشق

قلب ما از تو غم عشق تقاضا دارد
چشم ما نیز فقط گریه تمنا دارد

قدر بال مگسی گوهر اشک غم تو
قیمتی بیشتر از گوهر دریا دارد

بابِ نجات

تا صبحِ قیامت برسد بانگِ قیامی
چون خونِ خدا ریخته و خونِ امامی

ثارَاللَهی و منتقمت کیست؟ یدالله..
تو بابِ نجاتِ همه ای ، رحمت عامی

بسم رب الفاطمه

بسم رب الفاطمه آغاز کردم گریه را
از گلوی بغض هایم باز کردم گریه را
مثل یک مادر که فرزندش زدستش می رود
اقتدا کردم به او ابراز کردم گریه را

ماه عزا

منتظر مانده ام از راه محرم برسد
نه فقط من به همه عالم و آدم برسد

فاطمه بر سر من منت اگر بگذارد
نصب پرچم به حسینه به من هم برسد

رزق عزا

باز هم رزق عزا را برسان ای‌مادر
شد محرم غم ما را برسان ای‌مادر

قابلیت بده، بر چشم گناه‌آلوده
اشک بر خون‌خدا را برسان ای‌مادر

یا حسین

غم کیمیاست پس به همه غم نمی دهند
بی امتحان که چشمه ی زمزم نمی دهند

باید سکوت کرد و نشست و نگاه کرد
این خاندان به سائل خود کم نمی دهند

آقای من

هرکسی که خویشتن را مستمندش میکند
گر زمین خورده ست آقایم بلندش میکند
تلخ کامی های دنیا را چو قندش میکند
از جهان آزاد و بر این خانه بندش میکند

ذرّه ذرّه آبم کن

از غمت ذرّه ذرّه آبم کن
نیستم گل ولی گلابم کن

جز نگاه تو را نمی خواهم
گل زهرا تو انتخابم کن

جنت الحسین(ع)

از چشم‌ گریه مانَد و از گریه عزتش
از جام باده مانَد و از باده لذتش

فرمود امام صادق ما روضه جنت است
دنیا جهنم است برو سمت جنتش

حسین من

او وجودش همه نور و نَفْس ما ظلمت محض
زده‌ام مِی زِ سبویش همه‌اش رحمت محض

ما فقیریم همه محضر او چون طفلی
که بَرَش نیست پَشیزی، همه‌اش حیرت محض

دکمه بازگشت به بالا