شعر شهادتی

شعر روضه امام باقر علیه السلام

مگر میشود گریه بسیار کرد..
مگر میشود دیده خونبار کرد..
مگر میشود صحبت از خار کرد..
مگر میشود نقل بازار کرد..

چه میشد

چرا جانِ صدا کردن نداری
چرا حالِ دعا کردن نداری
تو مردِ خیبری باور ندارم
توانِ پلک وا کردن نداری

راوی

راوی کرب و بلا دارد روایت می کند
از جدایی سر و تن ها حکایت می کند

شد سکینه معنی اش آرامش قلب حسین
بشنو از دریا زمانی که شکایت می کند

چادر آتش

اگرچه لحظه لحظه روضه هایش میکشد ما را
هنوز آهش تماشایش صدایش میکشد ما را

میان شعله ها بود و پر پروانه آتش بود
در آتش, هیزم آتش, چادر آتش, خانه آتش بود

شهید راه علی

عزای محسن شش ماهه گرچه باب نباشد
برای اهل یقین داغ او عذاب نباشد

شهید راه علی شد درون خانه از این رو
که دست های خدا بسته ی طناب نباشد

آن سیاه چال

تازیانه ضربه اش برای گونه مُهلک است
مُهلک است اگر به دست سِندی ابن شاهک است

جز سکوت فاطمیِّ تو که کرده عاجزش
ذکر یا علی علی برای او مُحرّک است

دکمه بازگشت به بالا