شعر شهادت ابن الحسن

قاسم بن المجتبی(ع)

از ازل در جام ِ جانش داشت عشقِ لم یزل
قاسم بن المجتبی(ع)، فرمان پذیرِ بی بدل

متن بازوبند او تلفیقی از ایثار و عشق
شد رجزهایِ گوهربارش خودِ خیرالعمل

عمو حسین(ع)

به سینه سنگ تو زنم
چه در زِره یا کفنم

نیزه چو شد پیرهنم
به مرگ خنده می زنم

احلی من العسل

احلی من العسل شده ای زیر سنگ ها
در خاک سرخ حل شده ای زیر سنگ ها
جسم تو مبتلای بلای عظیم شد
از زخم بی بدل شده ای زیر سنگ ها

ای گل اندام عمو

تو که نزدیک تر از من به منی
لاله ی چاک شده پیرهنی
ای گل اندام عمو غرق به خون
مانده ام این که تویی یا حسنی

وارثِ فتــحِ جَمل

می نویسم سرخ تا با خونِ خود یاری کنی
آبِــرویم خـــوب بــایـــد آبِــروداری کنــی

نامه ام در کربلا تضمینِ میدان رفتن است
پاسخِ خیرِ عمــو را می شود ” آری ” کنی

پَریشانِ حسن

هم پَریشانِ حُسینم هم پَریشانِ حسن

ای بِقُربانِ حسین و  ای بِقُربانِ حسن

روزِ اول مادرم چشمانِ من را نذر کرد

این یکی آنِ حسین و آنِ یکی آنِ حسن

قلب معرکه

غصه نخور تا پسر حسن هست
پهلوون جنگای تن به تن هست
هیچی نباید جلومو بگیره
زره اگه پیدا نشد کفن هست

براي عاشق

پسر رفته به بابايش خبرها اينچنين باشد
كرم را ارث از او برده اثرها اينچنين باشد

به حق در آسماني اينچنين نوراني و زيبا
توقع هم همين باشد قمرها اينچنين باشد

قد تو چون الف شد

قد تو چون الف شد و با مد کشیده شد
اما دریغ بیشتر از حد کشیده شد

نجمه اگر به گوش تو آمد یقین بدان
روی لبان قاسمت اشهد کشیده شد

یا قاسم ابن الحسن(ع)

تقسیم شد قاسم میان دشت انگار
از پهلویش ای نیزه دیگر دست بردار

ما خاطرات خوبی از پهلو نداریم
مانده ست خون مادر ما روی دیوار

قاسم جان عمو تنهاست

برای اولین دفعه میان خیمه عاقد گفت: خانم جان وکیلم؟
فضای خیمه ساکت بود بر عکسِ تمام دشت
برای دفعه ی دوم سر ارباب سویِ دخترش برگشت

نفس بکش

تو هم شبیه عمویت صدا بزن پدرت را
نفس بکش؛ برسان تا مدینه نامه‌برت را

به سوره‌ی مَدَنی دستِ بی‌وضوی کسی خورد
همان که آیه به آیه گرفت، موی سرت را

دکمه بازگشت به بالا