شعر شهادت ابن الحسن

یا قاسم ابن الحسن

می رسد لحظه رها شدنت
می رسد لحظه مصاف به تو
ای کلام تو ذوالفقار علی
که رسیده ست بی غلاف به تو

یا قاسم ابن الحسن

بد شوم با هرکه در حق عمویم بد کند
سیل خواهم شد کسی راه تو را گر سد کند
میرسم پیشت اگر که غصه پیشامد کند
کِی شنیدی که کریمی سائلی را رد کند؟

قاسم ابن مجتبی(ع)

هر چه بر ما می رسد یا از کریمان می رسد
یا که از ذرّیه و از نسلِ ایشان می رسد

بی کرامت روی قولِ دیگران دلخوش نکن
با کرم بر هر گره..امدادِ آسان می رسد

عمو حسین

دوش در خیمه اش از غصه نجاتم دادند
تا فدایش بشوم برگ براتم دادند
از عسل حرف زدم شاخه نباتم دادند
یاحسن گفتم فورا حسناتم دادند

کبوتر من دست و پا مزن

پیش نگاه مضطر من دست و پا مزن
در موج خون ، کبوتر من دست و پا مزن

ای قد کشیده زیر سم اسب ، داغ تو
تیغی است روی حنجر من دست و پا مزن

قرص قمر

به جِلوِه آمده ای با رُخِ نقاب زده
چه کس به قرص قمر این چنین حجاب زده

ز ریشْ ریشی تحت الهنک مشخص بود
که روی بند تو را با چه اضطراب زده

یا قاسم ابن الحسن(ع)

چنان به گوش بیابان نوای من مانده
که در جنان پدرم در عزای من مانده

چه لقمه ها که گرفت از تنم سم مرکب
ز من گدشت و کنون تکه های من مانده

تو هم سفره داری

تو هم قرص ماهی و تابنده ای
تو هم آفتابی ، فروزنده ای
تو از خاندان برازنده ای
تو پروردگار من بنده ای

ای سالارِ عشق

کودکم امّا در این بیشه جگر دارم عمو
از دو دستانم برای تو سپر دارم عمو

با مدد از نامِ زیبای حسن گل می کنم
بر تمامِ دشمنانت من خطر دارم عمو

یا عبدالله ابن الحسن(ع)

باید عبدالله بود و خدمتِ ارباب کرد
لحظه های نوکری را با محبّت ناب کرد

باید عبدالله بود و زیرِ پای دشمنان..
آب را موّآج گونه مثلِ یک گرداب کرد

هُرم عطش

هست قالو به لبش گر که بلامی آید
از سما نعره لا حول و لا.. می آید
از حرم آمده و قبله نما می آید
بر دل کفر ببین شیر خدا می آید

حصار نیزه ها

ناگهان حصار نیزه ها شکست
پشت لخته های خون صدا شکست

استخوان شویِ دختر حسین
در هجوم زیر دست و پا شکست

دکمه بازگشت به بالا