شعر شهادت ابن الحسین

یا رضیع الحسین(ع)

دیده را از غمت ای غنچه چو دریا کردم
زخم دل را ز سرشک مژه دریا کردم

تیرخوردی گلویت پاره شد ای اصغر من
مرگ خود را ز خداوند تمنا کردم

ربابُ خونه خراب کردی چرا !؟

یه جوری دل منو سوزوندی که
تا قیامت از دلم غم نمیره
هر چی رو ببخشم و یادم بره
خنده هات حرمله یادم نمیره

علی جانم

گفتم از آبی که می‌نوشند حتی اسب‌ها
مرهم لب‌های بی‌جانش کنم اما نشد

آنقدر گفتم که منوا مادرم هم گریه کرد
خواستم یک جرعه مهمانش کنم اما نشد

عزیزم حسین(ع)

تنها نه اینکه پیر و جوان گریه می‌کند
در ماتمش زمین و زمان گریه می‌کند

از شرق تا به غرب، محیط حسینیه
دارد جهان کران به کران گریه می‌کند

چه داغی رو دل مادر گذاشتی

چه داغی رو دل مادر گذاشتی
با رفتن تو دل من غصه کاشتی
شنیدم که سه شعبه دندونه داشت
عزیزم تو ولی دندون نداشتی

آه

آهِ دل را در کنار مشک می ریزد رباب
پای گهواره نشسته اشک می ریزد رباب

سفره ی دل را برای کودکش وا می کند
با دو چشم خیس، او را هی تماشا می کند

یا رضیع الحسین(ع)

گریه بر جان دادنش افلاک کرد
خون زیر حنجرش را پاک کرد
کند با شمشیر قبر کوچکی..
از لحد کوچکترش را خاک کرد

تو بمان

تو بمان بعد تو دل منتظر سوختن ست
خیمه ها بعد پدر در خطر سوختن ست

لب خشک تو و ظهر و حرم و این دل من
هر کجا می نگرم من خبر سوختن ست

ولدی

برگ برگی که به زیر قدم پاییزی
باز از هجمه ی این باد نمی پرهیزی

شاخ و برگ بدنت تازه مرتب کردم
باورم نیست که اینگونه بهم می ریزی

ولدی

گر چه خاصیت یک نخل ثمر داشتن است
نیمی از درد سرم چند پسر داشتن است

به تو و قد رشیدِ تو حسودی کردند
کار ِاین خیره‌ سران چشم نظر داشتن است

اربا اربا

اربا اربا یعنی پا نشی دیگه
عصای دست بابا نشی دیکه
یه جوری بپاشه از هم بدنت
که رو دست بابا جا نشی دیگه

ای گل لاله

ای گل لاله! ز تیغ و تیرها پرپر شدی
پاره پاره از دم سر نیزه و خنجر شدی

گر چه در صورت شباهت با پیمبر داشتی
با چنین پهلو ولی آیینه‌ی مادر شدی

دکمه بازگشت به بالا