شعر شهادت ابن الحسین

حاصلِ عمرم

ای علی هایی که اطرافم تجلّا می کنید
چشم های خسته ام را مثلِ دریا می کنید

قطعه قطعه بر زمین افتاده اید و با ادب
مرگ‌ِ بابای ز پا افتاده ..امضا می کنید

ای رسولِ کربلا

در روایات آمده قدّ ِ بلندی داشتی..
اوّلین شهزاده…گیسوی کمندی داشتی
نامِ زیبایت علی بود و علی اکبر شدی
در سخن گفتن..کلامِ پُر ز قندی داشتی

ولدی علی

پدری پیر شده بر سر نعش پسرش
محتضرشدبه خدا وای چه آیدبه سرش

صد و یک دانه تسبیح حسین ریخت زمین
اربا اربا شد و پاشید تمام جگرش

پسرم

سپاه شمر رسیدند درهمش بکنند
به تیغ و نیزه سپردند تا کمش بکنند

قرار بود که باشد مقطعه بدنش
عیان که شد نوه ی فاطمه ست می زدنش

ولدی

به گمانم به سرت هست مهیا بشوی
پیش بابای خودت گرم تمنا بشوی

لحظه ای صبر کن و پیش نگاه پدرت
دو قدم راه برو تا که تماشا بشوی

عمه چرا اينجاست

درياب بابا اين زماني را كه داري
پنهان نكن اشك نهاني را كه داري

در خود نريز اينقدر درد و داغ و ماتم
بيرون بريز آتش فشاني را كه داري

یا علی اکبر

لبی که تشنه ترین بود را به اکبر داد
مکید آن لب و شد عشق ، التیام علی

به دید لشگریان گر چه بود ، پیغمبر
تمام بغض عدو بود ، بهر نام علی

جوانان بنی هاشم بیایید

نامش علی و اوست سرتاپا محمد
باید علی او را بخوانم یا محمد؟

خُلق عظیمش را همینکه خَلق دیدند
خواندند با هر منطقی اورا محمد

ولدی

قطعه هایی از تنش قطع یقین پیدا نشد
دشت را گشتند و اکبر بیش از این پیدا نشد

تیر ها اجزای اکبر را به صحرا دوختند
اسب زخمی شد،رکاب افتاد ،زین پیدا نشد

پنهان نكن

درياب بابا اين زماني را كه داري

پنهان نكن اشك نهاني را كه داري

در خود نريز اينقدر درد و داغ و ماتم

بيرون بريز آتش فشاني را كه داري

بگو چکار کنم

مرید مادر من قبله مراد شدی
بگو چکار کنم کم شدی زیاد شدی

گرفت بر جگر من شرار سوختنت
کریم من! وَسِعَت کُلِّ شَئ گشته تنت

خِس خِس سینه ات انداخت ز پا بابا را
به زمین هِی نکش آنقدر عزیزم پا را

پیرمردم!همۀ دلخوشی من برخیز
برنمیخیزی اگر باز کن این لبها را

دکمه بازگشت به بالا