عقده هاى دلم آن روز اگر وا مى شد
قد من جاى قد مادر اگر تا مى شد
این همه سال،به این حال نمى افتادم
میخ در کاش که بر سینه ى من جا مى شد
عقده هاى دلم آن روز اگر وا مى شد
قد من جاى قد مادر اگر تا مى شد
این همه سال،به این حال نمى افتادم
میخ در کاش که بر سینه ى من جا مى شد
هر زمان مجنون شدی؛ لیلا تلافی میکند
زشتیات را نیز، او زیبا تلافی میکند
سر به راهش باش، دست از دامن او برندار
تا که دید افتادهای از پا تلافی میکند
جعده بد بود ولی نجمه هوادارت بود
نگران تو و احوال دل زارت بود
دختر اشعث اگر یار وفادار نبود …
ام قاسم همه جا یار وفادارت بود
بنبی عربىٍ و رسولٍ مدنى
لذتى نیست گواراتر از این سینه زنى
خواستم گریه کنم چون زن کودک مرده
آمد از حنجره ام صوت گلوگیر زنى
غزلی از حرمت ساختهام با «مثلا»
گرچه خاک است روی قبر تو ؛ اما مثلا …
گنبدِ زرد تو خورشید شده میتابد
نور میگیرد از آن ؛ گنبدِ خضرا مثلا
ای به آقایی ملقّب، یامُعزّالمؤمنین
نام ِ تو ذکرِ مجرّب، یامُعزّالمؤمنین
نزد ِ سائل ها کریم و در هیاهویِ نبرد؛
از جنم هستی لبالب، یامُعزّالمؤمنین
زآن لحظه که بر نام حسن جان نظر افتاد
از چهره ی فرسوده ی من پرده بر افتاد
از بس که درخشان بُوَد این نام در افلاک
انگار که در عرش معلّی قمر افتاد
نه فقط ثروت خود را نه،که حاتم گونه
شد کریم آن که کرم داشته خاتم گونه
شد کریم آن که به عالم اثرش را بخشید
حیدری مسلک و پیغمبر اکرم گونه
تا نمک پروره ام بر خوان احسانت حسن
من مسلمانم! مسلمان مسلمانت حسن
نانخور این خانه نان فاطمه دندان زده
بوی دست مادرت را میدهد نانت حسن
رنگ سپید رنگ حنای سرت شده است
لب بسته ای و خون دلت ساغرت شده است
خطبه بخوان به رقص درآور کلام را
نهج البلاغه مشتری منبرت شده است
پر کشیدم در هوای با صفای مجتبی
که رها می گردم امشب در هوای مجتبی
جای معنای کرم نام حسن باید نوشت
حاتم طایی گدای دست های مجتبی
از علی دَم بزن اما دَمِ مولا حسن است
که دمادم نَفَسِ حضرتِ زهرا حسن است
“ما همه بنده و این قوم خداوندانند”
ما همه خاک ولی عرشِ مُعلا حسن است