شعر شهادت امام حسن

خوان احسانت حسن

تا نمک پروره ام بر خوان احسانت حسن
من مسلمانم! مسلمان مسلمانت حسن

نانخور این خانه نان فاطمه دندان زده
بوی دست مادرت را میدهد نانت حسن

خاطرات كوچه

زهری پلید بر جگرش کارگر شده
اقای غصه ها نفسش مختصر شده
کم کم تمام حجم تنش آب میشود
مانند فاطمه بدنش آب میشود

پر کشیدم

پر کشیدم در هوای با صفای مجتبی
که رها می گردم امشب در هوای مجتبی

جای معنای کرم نام حسن باید نوشت
حاتم طایی گدای دست های مجتبی

عرشِ مُعلا حسن است

از علی دَم بزن اما دَمِ مولا حسن است
که دمادم نَفَسِ حضرتِ زهرا حسن است

“ما همه بنده و این قوم خداوندانند”
ما همه خاک ولی عرشِ مُعلا حسن است

سخت گذشت

خوشی از عمر ندیدم چقدر سخت گذشت
نیست از خنده به لبهایم اثر! سخت گذشت

شب که شد روضه غسل تن مادر خواندم
تا سحر زار زدم تا به سحر سخت گذشت

بغض چهل ساله

از بارِ داغش پشتِ پیغمبر شکسته
تنهاترین سردارِ بی لشگر شکسته

سجاده‌اش بر غربتِ او گریه کرده
پایِ غریبی‌اش دلِ منبر شکسته

جگر پاره

کینهٔ جنگِ جمل تاب و‌ توانت را گرفت
جرعه جرعه زهر آقاجان امانت را گرفت

در همان ثانیه های اوّل افطار بود
زهر اثر کرد و تکلّم از زبانت را گرفت

غريب مدينه

سالها گریه سالها روضه
همه ی عمر مجتبی روضه
روزگارش گذشت با روضه
کوچه،در،طشت چندتا روضه

احسان کریمان

ما چشم به احسان کریمان داریم
شوق نمک خوان کریمان داریم
در سفره ی خود نان کریمان داریم

با رزق کریمان چو بسازیم همه
از خلق همیشه بی نیازیم همه

لطفِ تو

نامت شفا بخش است , بر هر درد تسکین است
یادت مسِّرَت بخشِ دلهایی که غمگین است

دنیا و اهلش روز و شب روزی خورت هستند
یعنی همیشه سفره ی لطفِ تو رنگین است

کرم خانه

چه کریمی که کرم خانه او معروف است
همه جا نوکر دیوانه او معروف است
نام او بردم و تا آخر عمرم مستم
درجهان باده و پیمانه او معروف است

کریم اهل بیت

پیش چشم قاسم و نجمه , حسن از حال رفت
در مدینه آن غریب در وطن از حال رفت

تا که شد محروم از عطر کریم اهل بیت
خاک مصر و یثرب و شام و یمن از حال رفت

دکمه بازگشت به بالا