شعر شهادت امام حسن

غم کوچه

سوزاند غم کوچه و مادر جگرش را
چیدند در آن کوچه یِ غم …بال و پرش,را

کابوس مجسم شده در خواب و خیالش
آن روضه که خم کرده, قیامِ کمرش را

گدایش بیشتر

هر که خوانش بیش, مسکین و گدایش بیشتر
هر کسی هم که گدایش بیش, جایش بیشتر

کلّ فرزندان زهرا سفره‌دارند و کریم
بینِ اولادِ کریمش؛ مجتبایش بیشتر

یاریم‌ بده

ای طشت یاریم‌ بده دیگر بریده ام
این زهر را را به قصد شفایم چشیده ام

کم سن و سال بودم و پیری به من رسید
مانند شمع قطره به قطره چکیده ام

غمِ غربت

باید امشب بلند گریه کنیم
مثلِ زینب بلند گریه کنیم
که مرتب بلند گریه کنیم
سوخت از تب..‌. بلند گریه کنیم

قاتل مادرم

خیلی سخته اسیر بلا بشی
زیر بار درد و غصه تا بشی
از کوچه تا خونه راهی نباشه
اما واسه مادرت عصا بشی

بخشید

هر آنچه بود برایش به این و آن بخشید
چنانچه آخر سر لقمه از دهان بخشید

اگر چه حاجت مردم فقط زمینی بود
چه رزق ها که به آن ها از آسمان بخشید

پریشان

تا ذهن را با خاطره درگیر می کرد
ناگاه رنگ صورتش تغییر می کرد

خواب پریشان شبش را در خیالش
خوب و بدون درد و غم تعبیر می کرد

شعر مدح امام حسن (ع)

ای پشت گرمی فقرا از قدیم ها

آموزگار مکتب سبز کریم ها

در خلوت شبانه چه انسی گرفته اند

با عطر و بوی خوب حضورت نسیم ها

پرچم سبز

در طشت می ریزد جگر اما کمی سبز

انگار می ریزد به زخمش مرهمی سبز

با حرف ها آنقدر می شد سنگباران

آمد کنار اشک سرخش همدمی سبز

کریم دیار تنهایی

ای کریم ِدیار ِ تنهایی

خاک بوس ِدَرَت شکیبایی

حسنی تو,حسن, حسن اما

بیشتر ازسه بار زیبایی

چشمی که یک دریا

چشمی که یک دریا حسینی اشک دارد
تازه تواند بر حسن یک قطره بارد
حتماً غریبیِ حسینش را چشیده
آنکه غریبیِ حسن را خون ببارد

کلبه ی غم

سینه ام کلبه ی غم و غصه
حال و روزم همیشه بارانی
تک و تنها میان حجره ی خود
مانده ام بادل پریشانی

دکمه بازگشت به بالا