هرم آتش حال انسان را دگرگون می کند
درد تنهایی انسان را صد افزون می کند
هر کسی یک بار شرح ماجرایش را شنید
کوه هم باشد دلش را سخت محزون می کند
هرم آتش حال انسان را دگرگون می کند
درد تنهایی انسان را صد افزون می کند
هر کسی یک بار شرح ماجرایش را شنید
کوه هم باشد دلش را سخت محزون می کند
شعله ها پشت در خانه ی حق برپا شد
زنده یکبار دگر داغ غم زهرا شد
گویی آتش زدن خانه در اینجا رسم است
خانه هایی که در آن نام علی احیا شد
دل دریایی ام دریای خون شد
پر از انّا الیه راجعون شد
هوا را از جفا لبریز کردند
برای عشق دندان تیز کردند
آتش گرفت خانه سرت درد می کند
انگار باز هم کمرت درد می کند
سنی ازت گذشت تو شیخ الائمه ای
دارد تمام دور و برت درد می کند
وقتی آن بی صفت از چشم, حیا را انداخت
با عزیز دل زهرا سر دعوا انداخت….
دید از پیش بنایش به زمین خوردن نیست
تازیانه زد و از پشت عبا را انداخت
طنین هق هق باد و فغان کوچه ی سرد
صدای خنده ی نحس سواره ای ولگرد
دوباره روضه ی تلخ طناب و دست امام
زمانه مثل علی با شما چه بد تا کرد!؟
کشید بند طناب و شما زمین خوردی
شبیه مادرتان بی هوا زمین خوردی
تمام آینه ها ناگهان ترک خوردند
مگر چقدر شما با صدا زمین خوردی؟!
نه فقط بادِ خزان برگ و برش را سوزاند
زهر از راه رسید و جگرش را سوزاند
دست و پا میزد و ساعات نَفَسگیری داشت
لبِ پُرخون , دلِ صدپاره…چه تقدیری داشت
شیخ الائمه ام که شکستند حرمتم
با هیزم آمدند شبانه زیارتم
در احترام موی سپیدم همین بس است
در بین شعله ها شد تکریم ساحتم
خسته و سالخوردهی ایام
دیگر از پا به بستر افتاده
به زمستان رسیده پائیزش
گل یاسی که پرپر افتاده
بگذارید از این خانه عبا بردارد
لااقل رحم نمایید عصا بردارد
بگذارید در این حلقه ی دود و آتش
طفل ترسیده از این معرکه را بردارد
بوی مدینه می دهد این گریه های ما
یک عدّه از سقیفه شبیه مغیره باز
خون کرده اند بر جگر مقتدای ما
با ریسمان و هیزم و آتش رسیده اند