می چکد خون دلم از ساغری که سوخته
میلِ به پرواز دارم با پری که سوخته
اشتیاق وصل دارم آه آه دوری ام
هی زبانه می کشد از حنجری که سوخته
می چکد خون دلم از ساغری که سوخته
میلِ به پرواز دارم با پری که سوخته
اشتیاق وصل دارم آه آه دوری ام
هی زبانه می کشد از حنجری که سوخته
شده ام خاک پای حضرت عشق
پس به هفت آسمان شرف دارم
ذوق پرواز را نمی خواهم
شوق پابوسی نجف دارم
کوفه در اندوه و واویلاست واویلا علی
در نجف صاحب عزا زهراست واویلا علی
پیر نابینایی افتاده است در ویرانه ها
دیده اش بر راه آن مولاست واویلا علی
(زبانحال زینب کبری سلامالله علیها)
دختراتو به رفتنت مُجابکرد
همونطبیبیکهتوروجوابکرد
بشکنه دست نحس اِبنملجم
که دنیارو؛رو سرِ ماخرابکرد
تب گرفته تمام جسم مرا
همه جا را سیاه میبینم
کاش زهرا عیادتم بکند
او بیاید برای تسکینم
چرا امشب به بستر جان نداری
ندارم هیچ باور… جان نداری
سَرَت برشانهات میاُفتد ای وای
بمیرم مثلِ مادر جان نداری
به گردِ بسترِ تو دادِ بیداد
نشسته دخترِ تو دادِ بیداد
چه سازم با دلِ خود وای ای وای
چه سازم با سرِ تو دادِ بیداد
شکسته فرق کسی که نوای توحید است
شکسته فرق کسی که تمام امید است
شکسته فرق کسی که جمال خورشید است
شکسته فرق کسی که برون فروغ جاوید است
کیست الله؟ بیا از ولی الله بپرس
مقصد قافله را از بلد راه بپرس
پاسخی می دهدت بی حد و اندازه، فقط
به رکوعی برس و پرسش کوتاه بپرس
دیگر رسید لحظه ی فردای بی علی
پوچیم و هیچ ما پس از این ، (ما)ی بی علی
ای کاسه های شیرِ به صف ننگ بر شما
گَر از علی کنید تمنای بی علی