آمــده دشمن بد مـــست, عمو اینــجاها
چقــدرپاره ی سنگ اسـت, عمو اینجاها
ازچـپ وراست برای تو بلا می آید
چقدر تیرِرهـا هست عمو اینجاها
آمــده دشمن بد مـــست, عمو اینــجاها
چقــدرپاره ی سنگ اسـت, عمو اینجاها
ازچـپ وراست برای تو بلا می آید
چقدر تیرِرهـا هست عمو اینجاها
خواهم که بوسه ات زنم اما نمی شود
جایی برای بوسه که پیدا نمی شود
لب را به هم بزن , نفسی زن که هیچ چیز
شیرین تر از شنیدن بابا نمی شود
چون تو ای لاله در این دشت گلی پرپر نیست
واز این پیر جوانمرده کمانی تر نیست
دست و پایی نفسی نیمه نگاهی اهی
غیر خونابه مگر ناله در این حنجر نیست
بی تو در بین حرم بانگ عزا افتاده
وای قاسم, عوض ِ وا عطشا افتاده
چاره ای کن که نمانند به رویِ دستم
عمه ات از نفس و نجمه ز پا افتاده
آیینه یمرد جمل آمد به میدان
یک شیر دلمانند یل آمد به میدان
با سیزدهجام عسل آمد به میدان
ای لشگرکوفه! اجل آمد به میدان
آی لشگر منم آن یار اباعبدا…
عاشق و تشنه ی دیدار اباعبدا…
بس که میسوزم و تبدار اباعبدا..
یوسفم لیک خریدار اباعبدا…
عزیز من این قده اصرار نکن
مادرتم اومده , اصرار نکن
درسته مرد میدون نبردی
اما اگه بری و برنگردی
مجنونم و نگاه لیلی میخوام
خاطره معشوقمو خیلی میخوام
عمریه با غصه دلم عجینه
سیر و سلوک عاشقی همینه
((به خداحافظی تلخ تو سوگند نشد ))1
هرچه کردیم که در خیمه شود بند نشد
پدرشکوهی پر از صبر و شکیبایی بود
به پدراین گل معصوم همانند نشد
باید حلال زاده به داییش بره
به دایی کرببلاییش بره
باید که مردونگی یاد بگیرن
باید اجازه ی جهاد بگیرن
ناگهان بر سر قتل تو چه دعوا شده است
بند بند بدنت آه زهم واشده است
چه بلایی به سر صورتت آمدقاسم
وای این نیزه چه سان دردهنت جا شده است؟!
دو تا نهال دو تا سرو ایستاده شدند
دو خوشه ی نرسیده دو جام باده شدند
مقام زینب کبری ببین که این دو پسر
فقط به خاطر مادر امامزاده شدند