شعر شهادت حضرت زهرا (س)

آینه هویدا شد

شبانه تا که درِ رحمتِ خدا وا شد
تمام شهر ، درون قنوت او جا شد

خیال کردم ، سجاده بود ، اما نه …
درِ بهشت خدا بود نیمه شب وا شد

دوباره آینه در سجده ی عمیقی رفت
و بین عرش ، خدا غرق در تماشا شد

چکید نم نمِ باران به روی سجاده
و ساحلی که محلِ نزولِ دریا شد

بلند تا که شد از سجده؛ مرتضی را دید
دوباره  آینه در  آینه هویدا شد

دوباره نوبتِ دیدارِ سوره ی کوثر
دوباره نوبتِ دیدار ِ نقطه ی با شد

گذاشت کیسه ی نان را به شانه ی مولا
میان کوچه شمیمِ بهشت ؛ برپا شد

و باز کاسه ای از اشک ؛ پشت مولا ریخت
دعای بدرقه ی راه ؛ اشکِ زهرا شد

همیشه می شد ؛ زیبا بماند این دنیا
ولی چه حیف که هجده بهار زیبا شد

سید امیرحسین فاضلی

نمایش بیشتر

اشعار مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

برای امنیت، از سرویس reCAPTCHA Google حریم خصوصی و شرایط استفاده استفاده کنید.

دکمه بازگشت به بالا