شعر شهادت اهل بیت

اشکِ غربت

السلام علیک یا مولا

عالمی را غریبیت کشته

ای غریب غروب سامرا

عالمی را غریبیت کشته

یک حادثه ی تلخ دگر

دست اگر بست,دگر جان به خطر می افتد

بال پروانه اگر بست,دگر می افتد

 

نام او باز “علی” بود و حکایت این است

دست و پا بسته شد و بین گذر می افتد

عزادارتواییم

عمریست گدایِ عشق وبیمار توایم

تا آخر عمر هم گرفتارتوایم

تا چشم حرام زادگان کورشود

ما این دهه را فقط عزادار توایم

وحیدمحمدی

 

غربتِ پنج گوشه

مانندِ بقیع,سامرا پرپرِ کیست؟

این غربتِ پنج گوشه,غم پرورِ کیست؟

وقتی که “غم” است گوشه ی دیگرِ آن,

شش گوشه ی این ضریح,یادآورِ کیست؟

عارفه دهقانی

مشک خالی

همواره از چشم تو لبریزم عزیزم

با تیر و مشک تو گلاویزم عزیزم

یک علقمه می سازم از چشمانم آنگاه

در مشک خالیت آب می ریزم عزیزم

 اکبر رشیدی

ام الوفا

مادر چه شد که باز نگشتی به خیمه ها

دیدی که شیر خوار خدا گریه میکند؟!

یک دست تو که بر سر راه حسین بود

آن دست دیگرت به کجا گریه میکند

روضه خوان

گوشه ی دنجی نشسته روضه خوانی می کند

با حروفی قد شکسته روضه خوانی می کند

نذر اشک جاریش تنها حسین است و حسین

دل ز غیر او گسسته روضه خوانی می کند

مدینة البکاء

هرروزغروب توی بقیع

می شکنه بغض آسمون

ستاره ها داد می زنن!!!

ام البنین روضه نخوون

مادرعشق وادب

عزابگیر بقیع روضه خوان تو رفته

زبان بگیر به شیون زبان تورفته

صدای وای حسینش به گوش می آید

اگرچه صاحب آه و فغان تو رفته

مادر ساقی

هرکجا صحبت ادب باشد

نام ام البنین میان آید

امتحان کرده ام و می گویم

که دعایش عجیب می گیرد

سایه سر حیدر

ای بهشت آرزویم پر مکش

سایه ات را از سر حیدر مکش

 

آفتابم شب مکن روز مرا

خیز و بنگرحال امروز مرا

ناله زد بین در و دیوار

سینه لبریز فراق یار, حتی بیشتر

دل اسیر خنده‌ی دلدار, حتی بیشتر

 

گفت احمد, حسن اگر شخصی شود1

می‌شود ار فاطمه سرشار, حتی بیشتر

دکمه بازگشت به بالا