شعر شهادت اهل بیت

منای کرب و بلا

غم ندیدن تو! کرده قصد جان مرا
غمی که سوخته تا مغز استخوان مرا

از آن زمان که به دنیا قدم گذاشته ام
عجین به داغ نوشتند داستان مرا

اسیر عشقم

اسیر عشقم و غیر از بلا نمی‌خواهم
که در بلای تو جز ابتلا نمی‌خواهم

اگر اجازه دهی خود فدایی‌ات باشم
که زندگانی بعد از تو را نمی‌خواهم

سالار زینب (س)

چه جوری آروم بشینم توو حرم !
ببینم غصه مکرر می خوری
بچه هام اگر برن فدات بشن
جاش دو تا نیزه تو کمتر می خوری

می سوزد از غم

می سوزد از غم چشم من تر هم که باشد
من طالب اشکم مکرر هم که باشد

این روضه ها این خیمه ها این تکیه ها را
من دوست دارم گریه آور هم که باشد

تا فتح باب کودک من راه خیلی ست
باشد غنیمت پشت این در هم که باشد

هرکس که باشد رعیت سالار زینب
اقای اقاهاست نوکر هم که باشد

قطعا نگاه ویژه ای دارد به دنبال
در روضه نام و یاد مادر هم که باشد

تب می کند عمامه بر میدارد از سر
در مجلسش حتی پیمبر هم که باشد

مرد از غم تنهایی از پا در می آید
سخت است در این بین خواهر هم که باشد

خود را زند بر آب و آتش نذر مولا
مولای او وقتی برادر هم که باشد

اتش زند با یک اشاره روضه خوانش
حتی اگر در بیت اخر هم که باشد

مادر به بوی بچه هایش جان بگیرد
گل عطر دارد گرچه پرپر هم که باشد

سر می برد در خیمه اش احساس خود را
آماده کرده هر دو تا عباس خود را

وا می شود سمت سعادت بال هر دو
جبرییل غبطه می خورد بر حال هر دو

با یک قسم هم کار هر دو راه افتاد
یک راهکاری داد مادر مال هر دو

بیرون نشد از خیمه اما راه افتاد
با پای دل تا معرکه دنبال هر دو

از فرط شور و شوق جانبازی گل انداخت
با اذن رفتن صورت خوشحال هر دو

بر یاری مولا کمر بستند وقتی
شد چادر ام المصائب شال هر دو

با سالهای دیگرشان فرق دارد
تقدیر با خون شسته ی امسال هر دو

دلشوره ی خلخال پای دختری هست
در سینه ی از غصه مالامال هر دو

از میمینه تا میسره هر جا که رفتند
سرنیزه می آمد به استقبال هر دو

تیر و کمان دنبال اقمارالمنیره اند
خیلی زمان برده ست استهلال هر دو

محکم زمین خوردند هر دو مثل زهرا
بر خاک صحرا نقشی از تمثال هر دو

حتی حسین بن علی هم گریه میکرد
از معرکه تا خیمه بر احوال هر دو

تا غصه ی شرمندگی آقا نگیرد
مادر سراغ بچه هایش را نگیرد

 علیرضا خاکساری

السلام ای برادر زینب

السلام ای برادر زینب
سایه ی خیرِ بر سر زینب
یار دیرینه، دلبر زینب
گریه کم کن برابر زینب

یا زینب(س)

مُحرم شد مُحرم تا ابد مادام با زینب
پس از کرببلا اسلام شد اسلام با زینب

حسین است او که خوابِ دشمنان را می‌کند کابوس
علی آمد میان کاخ‌های شام با زینب

جانم زینب(س)

دلخون تر از تو گرچه در این روزگار نیست
کوهی بسان آنچه تویی استوار نیست

وقتی که نیستی به کنار برادرت
انگار در کنار علی ذوالفقار نیست

غلام زینبم

من اگر گویم به اربابم غلام زینبم
حُر که نه عابس که نه خاک خیام زینبم

ذره ای هستم معلق در مدار قافله
حافظ مدح و ثنا و احترام زینبم

زانو بغل مگیر

ای تو ضیا دهنده ی چشم ز خون ترم
وی از طفولیت همه دم،یارو یاورم

زانو بغل مگیر حسین غریب من
تکیه مزن به نیزه،عزیزم برادرم

داریم می میریم از این سر به زیری

داریم می میریم از این سر به زیری
برامون اذن میدون و می گیری؟
می ذاریم جون کف دست تا نبینیم
تو جمعیت با دست بسته میری

یا قاسم ابن الحسن(ع)

نیزه پس از نیزه میان پیکرش بود
خنجر پس از خنجر میان حنجرش بود

این سو حسین ابن علی خون گریه می کرد
آن سو عزادار عزایش مادرش بود

عمو حسین(ع)

حرمله داره می بینه اشکاتو
راز غصه هاتو برملا نکن
اولین بار ازت چیزی می خوام
زخم پهلومو فقط نگا نکن

دکمه بازگشت به بالا