شعر شهادت اهل بیت

شب گذشته

شب گذشته کمی خوب شد سخن می گفت

برایم از خودش از حال خویشتن می گفت

از اینکه سنگ گرفته به معجرش به سرش

و یک به یک همه اش را برای من می گفت

دارد برای همسر خود

دارد برای همسر خود گریه می کند

با گریه های کوثر خود گریه می کند

همسر فقط نبود خدیجه برای او

او در فراق یاور خود گریه می کند

بهشت را مبر از خانه

بهشت را مبر از خانه ناگهان بانو

برای بی کسی فاطمه بمان بانو

به جان دختر مظلومه ات مرو از دست

مساز اشک یتیمانه را روا بانو

یا قاسم ابن الحسن(ع)

ای گدایان رو کنید امشب که آقا قاسم است

تا سحر  پیمانه ریز کاسه ی ما قاسم است

مست مست مستم امشب چون حسن باباشده

که پس از او در دوعالم صاحب ما قاسم است

یوسف خانواده ی زهرا

نگران بودم و پریشان حال

ناگهان شیهه ی عقاب آمد

متوجه شدم که لشگر کفر

به سراغ تو با شتاب آمد

عقیله القریش

از نام شما سکون یا که وقار آمده است

به هر کجا صبر شما به کار آمده است

 

بنت الحسین و اما سکینه وار

بر شما مُدام رنج بیشمار آمده است

باب الحوائج

مشکل گشای کارها باب الحوائج

ذکر توسّل های ما باب الحوائج

دارد هوای شیعه را باب الحوایج

پیوسته می گوییم «یا باب الحوائج»

حصار پشت حصار

حصار پشت حصار آفتاب در زنجیر

و صبر سجده کند در کجاوه ی تقدیر

و سقف ابری زندان چقدر کوتاه است

در نمی‌آید جلو …

در نمی‌آید جلو/ فاطمه می آید و حیدر نمی‌آید جلو

در مرام شیعیان/ تا ولی باشد که پیغمبر نمی‌آید جلو

دست بالا می‌رود/ هر چه زحمت می‌کشد معجر نمی‌آید جلو

درد دختر این شده/ وقت بازی‌کردنم مادر نمی‌آید جلو

پسر فاطمه …

ناگهان خلوت من با زدنی ریخت به هم

مجلس ذکر ِ مرا بد دهنی ریخت به هم

 

رویِ این ساقِ ترک خورده بلندم کردند

استخوانم پس ِ هر پا شدنی ریخت به هم

مثل غریبان

 آهسته گذارید روی تخته تنش را

تا میخ اذیّت نکند پیرهنش را

اصلاً بگذارید رویِ خاک بماند…

دامان کریم

ترسی از فقر ندارند گدایان کریم

دست خالی نروند از در احسان کریم

حاجت خواسته را چند برابر داده است

طیب الله به این لطف دو چندان کریم

دکمه بازگشت به بالا