شعر شهادت حضرت زهرا

اگرمیتوانی بمانی بمان

زهرا اگر بمانی و غم را رها کنی
از نو دوباره زندگی ام را بنا کنی

تنها همین که دست نگیری به پهلویت
دردی که هست در جگرم را دوا کنی

دق الباب

قبل از آنی که بیاید سائلی در پشت در
می نشیند منتظر بانوی محشر پشت در

خانه وقتی خانه زهراست، پس هر سائلی
بعد دق الباب خندان می شود در پشت در

شهیده

دوباره بغض گرفته گلوی جان مرا
زدند پیش نگاهم زن جوان مرا

به خانه صورت یاس مرا کتک زده اند
صبور بودم و صبر مرا محک زده اند

زخم های پر

این روزها شب وسحرت طول می کشد
حتی دقیقه در نظرت طول می کشد

تا دست ها به هم برسد لحظه قنوت
در پیش چشم های ترت طول می کشد

مادر مهر

محضر نور است هرجا دیده ی تر حاضر است
گریه؛ خورشیدی است که از شب فراتر..،حاضر است

اشکِ ما مهریه‌ی زهراست..،مهر مادری‌ست
ظرفِ چشم ما کنار حوض کوثر حاضر است

دوباره فاطمیه

بر سینه اش زخمی عمیق از میخِ در دارد
پس هر نفس که میکشد ، یک درد سر دارد

دیدند زهرا راه که میرفت در خانه
یک دست بر دیوار و دستی بر کمر دارد

یا الله

ابلیس حِقد و کینه را بیکار نگذاشت
بیت خدا را نیز بی آزار نگذاشت

گفتند زهرا پشت این در ایستاده
گفتند او را راحتش بگذار، نگذاشت

وای مادرم

ای شمع من نبودن نورت مصیبت است
از کوچه رد نشو که عبورت مصیبت است
بعد از عبور زخم غرورت مصیبت است
طی کردن مسافت دورت مصیبت است

یا زهرا(س)

این روزا توو خونه زحمت می کشی
سخته این همه مصیبت می کشی
لااقل پیشَمی سربه‌زیر نباش
نکنه ازم خجالت می کشی

وای مادرم

او کز حیا خجالت هر مرد می کشید
پیش مغیره روی زمین درد می کشید

قنفذ رسید و فاطمه با بازوی کبود
چادر ز زیر چکمه نامرد می کشید

زهرای من

در خانه ام نشسته ام و گریه می کنم
بر زخم های فاطمه و گریه های او

افتاده ام به هق هق و ساکت نمی شوم
همراه اشک و گریه این بچه های او

چادر زهرا

پناه هر دو جهان است چادر زهرا
امید کون و مکان است چادر زهرا

شبی دلیل نجات چهل یهودی شد
که منجی همگان است چادر زهرا

دکمه بازگشت به بالا