تو کیستی که پدر اینچنین اسیر تو شد
جوان ترین قبیله, قبیله پیر تو شد
اذان بگو که اذانت دل از بلال ربود
صفا بده به نمازم, نماز گیر تو شد
تو کیستی که پدر اینچنین اسیر تو شد
جوان ترین قبیله, قبیله پیر تو شد
اذان بگو که اذانت دل از بلال ربود
صفا بده به نمازم, نماز گیر تو شد
لخته خون دهنت در سخنت حل میشد
داشت در خاک بیابان بدنت حل میشد
هلهله های عدو سخت به هم ریخت مرا
حیف شد داشت معمای تنت حل میشد
به خودم گفتم علی اکبر من پرپر نیست
اصلا اینکشته که افتاده علی اکبر نیست
از همان دور گلم بوی گلابت آمد
چشم بگشا پدر سینه کبابت آمد
این دم آخریت فکر چه بودی پسرم!؟
تا دمِ خیمه دمِ «وای ربابت» آمد
مثل بابا توهم از بغض لبالب هستی
مثل من گریه کن معجر زینب هستی
تا بگیرد دل بابا سر و سامان برخیز
عمه ات آمده از خیمه علی جان برخیز
اولین بار زنی تا دل میدان آمد
تا که زینب نکند موی پریشان برخیز
رشتهء عمر مرا داغ تو بُگسست علی
خیز از جای که صحرا پر گرگ است علی
عماد بهرامی
در کنار نعش تو چشمم سیاهی می رود
از شب عمرم چراغ صبحگاهی می رود
این چنین که پیش چشمانم علی جان می کنی
جان من از پیکرم خواهی نخواهی می رود
وقتی که پیکر پسرم تکه تکه شد
آهی کشیدم و جگرم تکه تکه شد
تاریکی آسمان امید مرا گرفت
تنها ستاره ی سحرم تکه تکه شد
گرفته دست های خیمه دامان جوانش را.
علی که میرودپس خیمه دادازدست جانش را
پسر طاقت ندارد تاببیند اشک بابا را
پدر طاقت ندارد رفتن سرو روانش را
سپردمت به خدا اى عزیزِ جان پدر
ترحمى پسرم بر قدِ کمانِ پدر
به باد گفتم اگر شد مرتبت بکند
که بردنِ تنِ تو نیست در توانِ پدر
بر زمین جز بدن پرپر تو نیست علی
گوشه ای جمع چرا پیکر تو نیست علی
نفس آهسته بکش, دور و برت لاله نکار
غیر خونابه که در حنجر تو نیست علی
بار من را کمرم نه سر زانو برداشت
کاسه زانوی من در طلبت مو برداشت
در خداحافظیات بود که من افتادم
آه راحت نتوان چشم ز آهو برداشت
خوش قد و قامتم بروی خاکها چرا؟
خوردی زمین قبول ولی دست و پا چرا؟
حالا که آمدم دو لبت وا نمیکنی؟
ساکت شدی نگاه به بابا نمیکنی؟
من ناز را در چشم شهلایت کشیدم
یک عالمی را مست و شیدایت کشیدم
عیسی بن مریم را کنار جانمازت
مات نفس های مسیحایت کشیدم
آفتاب غرور ایلت را
با نگاهت به جنگ شب بردی
زخم های جمل دهان وا کرد
تا که نام«علی» به لب بردی
خواهم که بوسه ات زنم اما نمی شود
جایی برای بوسه که پیدا نمی شود
لب را به هم بزن , نفسی زن که هیچ چیز
شیرین تر از شنیدن بابا نمی شود