بین سپاه شب زده ذکر سحر افتاد
کمکم رکاب از عشق خالی شد گوهر افتاد
مویی که زینب شانه میزد سخت خاکی شد
خیر الانام آل حیدر دست شر افتاد
بین سپاه شب زده ذکر سحر افتاد
کمکم رکاب از عشق خالی شد گوهر افتاد
مویی که زینب شانه میزد سخت خاکی شد
خیر الانام آل حیدر دست شر افتاد
برای مرگ پدر رفتنش جواز شده
کنون که کشتن پیغمبران مجاز شده
چقدر چشم به راه پدر نشسته علی
که زخم های تنش مثل دیده باز شده
یک علی آمد به میدان لشکری را مات کرد
چون توسل بر علی و مادر سادات کرد
بی مهابا ، صف شکن، طوفان حیدر را ببین
مجتبی و فاطمه ، شبه پیمبر را ببین
نور چشمم، شبه پیغمبر، نکش پا بر زمین
آمدم بابا! علی اکبر(ع)، نکش پا بر زمین
کینه نام ِ تو را دارند این سرنیزه ها
شد عجب دور و برت محشر، نکش پا بر زمین
امروز از همیشه پریشان تری چقدر
داری دوباره از همه دل می بری چقدر
دیدم که بر فراز عقابت نشسته ای
حالا شبیه حضرت پیغمبری چقدر
یوسف من چاه را با نیزه ها حس کرده ای
پنجه ناپاک صدها گرگ را حس کرده ای
چشم هایم را تماشای تو غافل گیر کرد
عضوهای اربأ اربایت پدر را پیر کرد
واژه ها در هیجان اند علی گفتن را
صرف کن بر لب من خواهش فهمیدن را
ای که واداشته مدحت به سخن دشمن را
بنویسید غلام علی اکبر من را
از هیاهوی جهان نوکری ات ما رابس
قحط عشق است،ولی دلبری ات ما را بس
پسرم پیرهنت را چه بهم ریخته اند
باغ من یاسمنت را چه بهم ریخته اند
تو خلاصه شده بودی به حسین و به حسن
هم حسین و حسنت را چه بهم ریخته اند
باید او پاشود از خاک جگر جمع کُنَد
دیگر استاد شده دشمنمان در «کشتن»
آخرین شیوهی قتل است، پیمبر کشتن
کوفیان درس گرفتند، از «ابن ملجم»
تا رسیدند، در این جنگ، به «حیدر کشتن»
سلام آقای مهربون
گل زمین و آسمون
از بس که گریه می کنی
چشات شده کاسه ی خون
قبل رفتن سری به حرم بزن
سری به خیمه عمه هم بزن
هی از این خیمه به اون خیمه برو
جلوی چشام یه کم قدم بزن