شعر شهادت حضرت موسی ابن جعفر (ع)

یا موسی ابن جعفر (ع)

هر پاره سنگی در دِلِ دریا که گوهر نیست
بیچاره آن چشمی که از داغ شما تر نیست

زندان عقول ناقص این اهل دنیا بود
زندان مکانی هست که موسی ابن جعفر نیست

مظهر صبر

سبزی جسم تو تاراج زمستان میشد

بودنت فیض کثیر شب زندان میشد

اشک شبهای مناجات تو در خلوت ها

بر سر مردم قحطی زده باران میشد

ز جنون می میرم

بال و پر سوخته را پا بزنی, می افتد
شکر, چشمت به دل همچو منی می افتد

تو که کوکش نکنی حس نوشتن دارد
مرغ عشق تو ز ساز دهنی می افتد

شعر شهادت حضرت موسی ابن جعفر (ع)

اوضاع زندان سخت و بدتر شد
تا وضع جسمش مثل مادر شد

هر روز ضرب سیلی و شلّاق
افطاریِ موسی بن جعفر شد

شعر شهادت حضرت موسی ابن جعفر (ع)

کاری بجز گریه برای ما نمانده
وقتی به آقا رحم در دنیا نمانده
زندان دل زندان دل زندان سیه چال
فرقی میان روز و شب اینجا نمانده

شعر شهادت حضرت موسی ابن جعفر (ع)

آسمان را به روی تخته ی در می بردند
تاج سر بود که باید روی سر می بردند
سرو سامان همه بی سر و بی سامان بود
پا به یک سوی , سر از یک طرف آویزان بود

شعر شهادت حضرت موسی ابن جعفر (ع)

تمام آرزویم هست ببینم بچه هایم را
ببینم که خدا کرده اجابت ربنایم را

دراین مدت که زندانم همیشه زاروگریانم
ازاینکه من نمی بینم رخ ماه رضایم را

شعر شهادت حضرت موسی ابن جعفر (ع)

می شود بر شانه ی لطفت پریشان گریه کرد
پابرهنه سویت آمد مثل باران گریه کرد
هردم ای آئینه با آهت دل عالم گرفت
چشم دنیا تار شد سر در گریبان گریه کرد

شعر شهادت حضرت موسی ابن جعفر (ع)

باز هم نام کریمان پیش من آورده اند
علتش این بود من را از قرن آورده اند
در سیه چال گنه افتاده بودم بی حبیب
لطف کردند و برایم هم سخن آورده اند

دکمه بازگشت به بالا