شعر شهادت یتیم امام حسن

وَللهُ لا اُفارقُ عَمّی

در بند زلف او دل باد و نسیم هاست
تازه ترین شراب سبوی کریم هاست
او که طلایه دار خیام یتیم هاست
نذرِ”حسن” برای “حسین” از قدیم هاست

دستِ کریم ها

افتاده باز کار به دستِ کریم ها
مارانوشته اند گدا از قدیم ها
شانه زده به زلف کمندی نسیم ها
باید کشید نازِ نگاهِ یتیم ها

اهل عشق

سخن اهل عشق این سخن است
کربلا در احاطه ی حسن است

هرکسی رو به کربلا کرده
باطنا رو به مجتبی کرده

ای عزیز فاطمه

چون همه صحراییان مجنون شدند
پیش لیلا جملگی در خون شدند

شه روان شد بر منای عاشقی
تا کند بر پا بنای عاشقی

 حسن ختام

قربانیم راهی قربانگاه هستم
با عشق خود تا پای جان همراه هستم
گفتم که بشناسید عبدالله هستم

عبد حسینم یادگار مجتبایم
جانم فدایت ای عمو دارم می‌آیم

یتیم امام حسن(ع)

گره ای در میان ابرو داشت
در دلش اضطرار عالم بود
هی به خود گفت می روم اما
گره دست عمه محکم بود..

والله لا افارق عمی

فکر همه هستم از قضا الا مرگ
آغوش تو هست، می شود زیبا مرگ

در مقتل من چنین روایت بکنید
یک کودک مست، کرد بازی با مرگ

کرامت نعمت زاده

یتیم امام حسن(ع)

در یازده بهارم تنها حسین گفتم
یاد حسن که کردم یک یاحسین‌ گفتم
عمه نوازشم کرد زیرا حسین گفتم
به تو عمو نگفتم بابا حسین گفتم!

جانم حسن

روزی ما سر هر سفره به نامِ حسن است
تا کرم بین مقیمینِ مَقام حسن است

هرکه مجنون حسین است خودش می‌داند
که حسینی شده‌ی دست امام حسن است

یتیم امام مجتبی(ع)

بعدِ تو این حرمِ مرثیه‌خوان را چه‌کنم
یا تنی مانده به شن‌های روان را چه‌کنم

می‌وزد آهِ من و خش خش تو می‌آید
اینهمه دور و برم برگِ‌خزان را چه‌کنم

عزیز دل عمو

نوشتند پایت بلایی بزرگ
نوشتند پایم عزایی بزرگ

به این سن و سالت چه مردی شدی..
شدی یک تنه مجتبایی بزرگ

عموی خوبم

مثل رودی زد به قربانگاه تا دریا شود
بچه‌ی شیر است پس باید که بی‌پروا شود

دید عمو افتاده در مقتل بماند خوب نیست
آه اگر شب را ببیند وای اگر فردا شود

دکمه بازگشت به بالا