شعر عاشورایی

هزار نیزه

می بینم از نسیم سبک تر شده تنت
از بسکه تکه تکه مکرر شده تنت
با سی هزار حرمله تنها شدی و بعد
تصویر چند تا علی اصغر شده تنت

فرش خون

زخم بر زخم نشست و بدنت را پر کرد

فرش خون پهن شد و حجم تنت را پر کرد

نیزه پیچید به اعماق تنت از پهلو

یاد مادر همه ی پیرهنت را پر کرد

تشنه بود

تشنه بود و به خاکها خونش

از رخ و گونه و جبین میریخت

یکنفر خنده کرد به تشنگی اش

پیش او آب بر زمین میریخت

دکمه بازگشت به بالا