شعر فراق

یا ولی الله

پایان بده این ظلمت و حیرانی ما را
سامان بده اندوه و پریشانی ما را
بی عطر حضورت همه شبها شب یلداست
کوتاه کن این دوری طولانی ما را

عزیز حسین

گرفته سوز صدایت تمام دنیا را
و گریه هات به آتش کشیده جان ها را

بس است دست خودت را تکان مده بانو
عذاب میدهد این گریه های تو ما را

برگشتم

بنده ای زار و حقیرم بغلم کن آقا
من به دنبال مجیرم بغلم کن آقا

دارم اقرار به لب قلب تورا آزردم
خسته از جرم کثیرم بغلم کن آقا

این محرم هم گذشت

عمر چندین ساله ام اندازه یک دم گذشت
خوب شد عمرم میان مجلس ماتم گذشت

ماه ها ما منتظر ماندیم پای ماه تو
چشم بر هم خورد دیدیم این محرم هم گذشت

عزیزم حسین

ای سر به زیرِ محضرِ تو سربلندها !
دار و ندارِ زندگی مستمندها !

ای آسمانِ خاکِ قدومت ستاره‌خیز !
هستند، زیر پای تو بالابلندها

انتظار

من غیر از عشق تو ندارم کار و باری
یعنی میاید با تو باشم روزگاری
من مانده ام با این همه دل بیقراری
((پایان شب های بلند انتظاری
آیا برای آمدن میلی نداری؟))

جان فدایش

بهترین راهش عزلت است اصلا
عزلتی که ریاضت است اصلا

برویم و به گریه بنشینیم
هرکجایی که خلوت است اصلا

اشک روضه

دوباره پر شده قلب من از هوای شما
گرفت دست مرا اشک روضه های شما
دوباره بی سر و سامان روضه ها هستم
چراغ راه شبم پرچم عزای شما

مجلس روضه

چه اضطراب و چه باکى ز آفتاب قیامت
که زیر سایه این خیمه کرده ایم اقامت

شفیع گریه کنانش ائمه اند یکایک
به این دلیل که جمع است در حسین امامت

نسیم صبح

مثل نسیم صبح به عرفان‌ رسیده ایم
وقتی بدست بوس کریمان رسیده ایم

یک دسته ساختیم و به صحن مطهرش
با نغمه امام رضا جان! رسیده ایم

صاحب‌الزمان

چشم نیاز دوختم به راه صاحب‌الزمان
امید بسته‌ام به یک نگاه صاحب‌الزمان

امید بسته‌ام ولی چقدر پُر توقع‌ام
چشم گناهکار و روی ماه صاحب‌الزمان

اَلعَجَل

 

کارم شده زِ دوری تو سوختن, بیا
بر این دل شکسته ام آتش مزن, بیا

یعقوب هم به گریه ی من گریه می کند
کنعان به گِل نشست, عزیز وطن بیا

دکمه بازگشت به بالا