ما بین بچههای علی فرق نیست که
ترس یزیدیان همه “اصل ولایت” است
بر خاک میکشند تو را این حرامیان
این بیحیا شدن همهاش از لجاجت است
ما بین بچههای علی فرق نیست که
ترس یزیدیان همه “اصل ولایت” است
بر خاک میکشند تو را این حرامیان
این بیحیا شدن همهاش از لجاجت است
به هر در کوفتم, انگار راهی نیست
به غیر از بی پناهی که پناهی نیست
سکونت در جهنم کرده هر کس که
به سمت آتش عشق تو راهی نیست
مجنون شدم که راهی صحرا کنی مرا
گاهی غبار جاده ی لیلا, کنی مرا
کوچک همیشه دور ز لطف بزرگ نیست
قطره شدم که راهی دریا کنی مرا
تا کی غریبانه در این کنعان بمانم؟!
در انتظار دیدنت گریان بمانم
تا کی منِ قحطی زده بین بیابان
محروم از باریدن باران بمانم؟!
ای یوسف گمگشته کجای عرفاتی
در خیمه خود گرم دعای عرفاتی
توقبله دلها توصفای عرفاتی
تومرکز احسان خدای عرفاتی
شبی میان همین روضه ها قبولم کن
به حرمت غم آل عبا قبولم کن
درون سینه ی من حبّ مرتضی جاریست
به حق فاطمه و مرتضی قبولم کن
گل, فزون است, ولی آن گل, بیخار کجاست؟
خیمه بسیار بوَد, خیمۀ دلدار کجاست؟
دل آوارۀ من, خانه به دوشِ یار است
ای حرم با من دلخسته بگو, یار کجاست؟
من گریه میکنم که تماشا کنی مرا
مانند طفل گمشده پیدا کنی مرا
حجت قبول دلبر احرام بسته ام
ای کاش در دعای خودت جا کنی مرا
شکوه دارم از خودم بر بخت خود پا میزنم
سالها روضه میآیم و باز درجا میزنم
گریهات را با گناهانم درآوردم, ولی
مینشینم نالهی الغوث آقا میزنم
کوچه را آب زدم با نم مژگان تری
تا که شاید ز سفرکرده بیاید خبری
صبح این جمعه نیامد پدرم گفت دگر
انقدَر گریه نکن , گریه ندارد اثری
به تمنای طلوع تو زمان چشم به راه
به هوای نفست کون و مکان چشم به راه”
سالها میرود و حرف دل من این است
تا به کی صبر کنم ؟تا چه زمان چشم به راه؟
« مناجات با امام زمان عج در وفات حضرت ام البنین (س) »
الا که دست خدایت در آستین باشد
بیا که مانده به در دیده زمین باشد
گناه می کنم اما به خود نمی گویم
شرار قهر تو شاید که در کمین باشد