یک عمر قسمت این بود ما پشت در بمانیم
بار دگر نیایی بار دگر بمانیم
از صبح تا به شب را رفتیم گریه کردیم
گفتیم پیشت امشب با چشم تر بمانیم
یک عمر قسمت این بود ما پشت در بمانیم
بار دگر نیایی بار دگر بمانیم
از صبح تا به شب را رفتیم گریه کردیم
گفتیم پیشت امشب با چشم تر بمانیم
برزخمهای سینهی عاشق دوا بس است
داغ ندیدنت به جگرهای ما بس است
بی تو شبیه کوچهی تنگ است شهرمان
ای زائر شهید مدینه بیا بس است
در مناجاتِ سحرگاه دعا کن ما را
ماهِ زهرا تو در این ماه دعا کن ما را
جای این عاشقِ بیچاره بگو یک العفو
روسیاهیم بکِش آه دعا کن ما را
بخوان دعای فرج را که یار برگردد
بخوان دعای فرج را که شب سحر گردد
بخوان دعای فرج را اگر که میخواهی
حدیث غیبت یار تو مختصر گردد
تو نور ماه خدایی سلام ماه خدا
دلیل روشن بخشش به بارگاه خدا
طلوع ماه خدا را تو مطلع الفجری
شب سیاه مرا بشکن ای پگاه خدا
شده وقت سحر از غصه نجاتم بدهید
ز آتش هجر جهانسوز براتم بدهید
خضر از لعل لبی یافت حیات ابدی
تا نمردم نفسی آب حیاتم بدهید
میبینی آرام جان دل بی قراری را
پایان بده با امدن چشم انتظاری را
باید که ابی ریخت روی آه سوزان
با گریه مرهم میگذارم زخم کاری را
تا به کی باید برنجانم شما را یا حبیب..
یک نظر کن نوکرِ بی دست و پا را یا حبیب
حیفِ تو که نازِ هر درمانده ای را می خری
زود می بخشی ز ما جرم و خطا را یا حبیب
درونِ سینه ی غمدیده آهِ سوزان است
که گوشه گوشه ی این دشتْ، لاله زاران است
زبان چگونه در این وَرطه لب گُشاید، چون
شکسته کشتی ام از اشک و بینِ طوفان است
از تو دور افتاده ایم و با فراقت راحتیم
باز اما ادعا داریم فکر حضرتیم
فکر بیداری مایی ما ولی خوابیم خواب..
عفو کن آقا اگر اینقدر اهل غفلتیم
حالا که سیل غم بنا دارد بیاید
کشتی نوحی لاجرم باید بیاید
دل را به هرکه غیر او دادیم و گفتیم
باز است این در هرکه میخواهد بیاید
می نشینم گوشه ای و آهِ حسرت میکشم
گوشه-چشمی از تو را عمریست منّت میکشم
از ازل «قالوا بلی» گفتم برای دیدنت
سال ها بر دوش خود بارِ امانت میکشم