شعر فراق

از غم تو گریه میکنیم

مثل نماز, مثل دعا, صبح و ظهر و شام
ارباب را زدیم صدا صبح و ظهر و شام

ما لطف کرده ایم به خود بین روضه ها
ارباب لطف کرده به ما صبح و ظهر و شام

دل شکسته

به سوی یار از ندارها سلام می رسد
خوشیم این سلام ها به آن امام می رسد

شدیم بی نصیب از نظاره ی رخش ولی
نگاه لطف او به ما علی الدوام می رسد

بسته شد پنجره ها

برگرد که حالمان شده نامطلوب
از دست٬ زمان رفت و زمین شد آشوب

با دستِ سکوت٬ بسته شد پنجره ها
در حسرت دیدار تو هر جمعه غروب!

مرضیه عاطفی سمنان

اَناالغَریب

در جمع سپاهت آمدیم و رفتیم
گفتیم , که یاری بلدیم و رفتیم

گفتی که “اَناالغَریب,هَل مِن ناصِر ؟!”
ما نیز , فقط سینه زدیم و رفتیم

 رضا قاسمی

یا ولی الله

از بس گناهِ روز, مرا خار می‌کند
شب دورم از نگاهِ تو ای یار می‌کند

چشمِ بخواب رفته و آلودهٔ مرا
کِی در سحر, صدای تو بیدار می‌کند

چقدر صبر

از بس مسیر آمدنت را مرور کرد
قلبم گلایه از من و چشمی صبور کرد

سینه به سینه نقل شده جمعه می رسی
باید چقدر صبر برای ظهور کرد

من اگر آدم شوم

هر چه‎قدر از ما گرفتاران تمنا می‎رسد
باز هم از سوی او امروز و فردا می‎رسد

تا به کِی چشم انتظاری تا به کِی دربه‎دری
نامه‎ی وصل من و او کِی به امضا می‎رسد؟

فقط بغض می کنم

وقتی که نیستی تو, بهارم بهار نیست
وقتی که نیستی تو, به دلها قرار نیست

این روزهای تلخ که بی تو به شب رسند
آهسته مردن است, دگر انتظار نیست

سبب ساز

 

آقاسبب ساز گدایی احتیاج است

پسدست خالی را عطایی احتیاج است

 

دادو هوارم از روی بی هم نوایی است

اینبینوا را هم نوایی احتیاج است

 

دکمه بازگشت به بالا