شعر محرم

وعده ي غارت خلخال

آه، بدجور مرا کوفه به هم ریخت حسین
همه ی شهر به یکباره سرم ریخت حسین

باورم نیست که آواره شدم در این شهر
نیست پنهان ز تو، بیچاره شدم در این شهر

طليعه ي محرم

دوباره از مي اين ماه اشك مي نوشم
به اذن صاحب عزايم سياه مي پوشم

دوباره نيستي و باز بار اين غم را
نگاه لطف تو انداخت بر سر دوشم

يا مسلم

اي كاش ميشد نامه بنويسم دوباره
فكر توام تنها در اين دارالاماره

اي كاش ميشد نامه بنويسم كه برگرد
كوفه ندارد آسمان اش يك ستاره

سفیر محرمش

قسمت این بود تا که در کوفه
تو علمدار پرچمش باشی
اصلا آنجا تو را فرستاده
تا سفیر محرمش باشی

راضی شدی

این سی شبه ازدست ما راضی شدی یا نه؟
ارباب جانم از گدا راضی شدی یا نه؟

سی روز میخواندیم سی شب گریه میکردیم
هم پای تو هم پای زینب گریه میکردیم

خاک مسیر کریم

خاک مسیر کریم سرمه ی چشم گداست
هرکه دراین جاده نیست فارغ ازین ماجراست

پرچم مشکی زدیم هیئت ما شد حرم
تا همه روشن شوند روضه حسابش جداست!

تربت اعلا

خاکی که بوسه زد به قدوم شما حسین
شد تا به حشر تربت اعلای ما حسین

عشقت امانتی خدا بین قلب ماست
چه منتی‌ گذاشته بر ما خدا!حسین..

قتلگاه

 

در قتلگاهت آمدم و سر نداشتی

یک جای سالمی تو به پیکر نداشتی

دیدم تو را چه دیدنی ای پاره ی دلم

حتی لباس کهنه ای در بر نداشتی

کربلاء

زینت گرفته هر سُخنم, با دَمِ حسین
چون عطردان شده دَهنم, با دَمِ حسین

از کودکی به روضه ی او گریه کرده ام
تا روز مرگ سینه زنم, با دم حسین

شب آخرشد

شب آخرشد ودل سیرنشد از غم تو
آرزو بود بمیرم شبی از ماتم تو
خوب و بد از همه ما بپذیر این کم را
ما همه مشتری آن کرم درهم تو

مشکل گشا

همیشه روی لبم ذکر یا اباالفضل است
چراکه حضرت مشکل گشا اباالفضل است

دو دست داده به راه خدا و پس چه عجب
اگر که معنی دست خدا اباالفضل است

عبای معطر

هرشب نسیم اشکِ مرا در بیاورد
تا عطرِ آن عبایِ معطر بیاورد

خاکی شده است شانه‌ی تو تا برایِ ما
قدری از آن عبایِ مطهر بیاورد

دکمه بازگشت به بالا