شعر محسنیه

هستیِ نبی

هر کس به طریقی امتحان داد آن روز
باد آتش خانه را توان داد آن روز

از داغ پسر پشت دَرِ خانه ی وحی
صدیقه ی داغ دیده جان داد آن روز

طفل فاطمه

اگرچه نام تو تسبیح ذکر عام نباشد
نمی شود که تو باشی و از تو نام نباشد

تو جرم واضحشانی, چه قدْر ازتو نگفتند
که روی قاتلت انگشت اتهام نباشد

اعتماد نکن

به هر کسی دک و پز داشت اعتماد نکن
نظر به ظاهر امثال بن زیاد نکن

هر آنکه حق علی را ندیده می گیرد
از او توقع انصاف و عدل و داد نکن

چادر آتش

اگرچه لحظه لحظه روضه هایش میکشد ما را
هنوز آهش تماشایش صدایش میکشد ما را

میان شعله ها بود و پر پروانه آتش بود
در آتش, هیزم آتش, چادر آتش, خانه آتش بود

کوتاه بیا

شعله در شعله دل کوچه پر از غم می شد
کوچه در آتش و خون داشت جهنم می شد

باید آتش بزنم باغ و بهار و گل را
روضه مکشوف تر از آن چه شنیدم می شد

بهتر بود

شروعِ حرفِ دلم این نبود بهتر بود
خبر زمرگِ پیمبر نبود بهتر بود

زمان ظلم وستم های ناجوان مردان
کنارِ دختر خود گرکه بود بهتربود

طفلکم

پسر سومم ای آرزوی ناب بخواب
ماه نورانی من در شب مهتاب بخواب

ذکر رویاییِ رویای شبم “لالایی”ست
طفلکم ! در دلِ آرامش این خواب بخواب

عزایِ حضرت محسن

برای جَـلب رضایِ خُـدایِ حضرت محسن
سیاهْ پوش شدم در عزایِ حضرت محسن

ز داغ روضه ی ارباب این دو ماه نَـمُـردم
به شوق اینکه بمیرم برایِ حضرت محسن

کمر شیعه شکست

هیزم رسید و آتشی از در بلند شد
ای وایِ من که ناله‌ی مادر بلند شد

مامور شد به صبر علی , از سکوت او
سو استفاده کرد ستمگر بلند شد

مظلومه

رنگ پاییز به دیوار بهاری اُفتاد
بر در خانه ی خورشید شراری اُفتاد

فاطمه ظرفیت کل  ولایت را داشت
وقت اُفتادن او ایل و تباری اُفتاد.

داغدار محسن

بیخیالِ تمام این دنیا
بیخیالِ تمام دشمن ها
ما عمل میکنیم بر حکمِ
خاندان و سلاله ی زهرا

محسن بن علی (ع)

در موقع سپر شدنش محسن
کامل نگشته بود تنش محسن

زهرا به خانه بود و سپر می شد
هر دفعه موقع زدنش محسن

دکمه بازگشت به بالا