شعر مدح امام حسن مجتبی

المنت ولله

عاشق نشد آنكس كه قرن را نشناسد
اي واي اگر بوي وطن را نشناسد

يعقوب به خود گفت الهي كه زليخا
عاشق نشود،يوسف من را نشناسد

امام کریم

شدی کریم که سائل تو را صدا بزند
بجای این‌ که قدم با بخیل‌ ها بزند

کلیم طور تو هرکس نشد امام کریم
نمی شود برود حرف با خدا بزند

شعر مدح امام حسن (ع)

هر آنچه ناشدنی هست با حسن بشود
دَمی که حضرت مُشکل گُشا حسن بشود

به حُسنِ خُلق شود بین مردمان مَشهور
کسی که بارِ لبـش ذکر”یا حَسن”بشود

به یمن مِهر تو

به یمن مِهر تو شد از سراب, آب درست

بدون مِهر تو از آب شد سراب درست

نگاه کردن تو خلقت است تکویناً

نگاه کردی و شد ماه… آفتاب… درست

دل آواره

باز این دل آواره ی شیدا و حسن

یک نوکر بیچاره ی رسوا و حسن

شکی نبود که همزمان خلق شدند

هر سه لغت کریم و آقا و حسن

جانم حسن

ای کریم  دیار  تنهایی

خاک بوس  دَرَت شکیبایی 

حسنی تو, حسن, حسن اما

بیشتر از سه بار زیبایی

عاشقانه‌تر

خدا به هر که شبی عاشقانه‌تر داده

دو چشم جاری و اشکی روانه‌تر داده

زمان خلقت عالم خدای عشق‌پسند

به عاشقان جگری پر زبانه‌تر داده

اگر کریم تویی

اگر کریم تویی مابقی گدا هستند

همیشه در طلبت دست بر دعا هستند

طبیب را چه نیازی ست, نسخه کافی نیست

تمام مردم این شهر مبتلا هستند

یاایهالعزیز مرا هم نگاه کن

سرمایه ام همین دو سه خط شعر ساده است

چشم امید من به شما خانواده است

مستی من نه زیر سر جام و باده است

تاثیر چشم های شما فوق العاده است

باران عشق

ابری به بارش آمد وباران عشق ریخت

جانی دوباره برتن بی جان عشق ریخت

جبریل آمد و هورب ّ الکریم خواند

آیات محکمات به قرآن عشق ریخت

اهل کرم

بیشتر از حدِّ انتظار ِ فقیر است

آنچه که در بین ِ کوله بار ِ فقیر است

پیش ِ تو افتادنم مقام ِ بلندی است

گاه زمین خوردن افتخار ِ فقیر است

کرم خانه

در مدح تو باید که ببندیم دهان را

وقتی که بریدند ادیبانه زبان را

بازار سر زلف تو از بس که شلوغ است

انگشت به لب کرده زلیخا صفتان را

دکمه بازگشت به بالا