شود به اذن تو دریا ، سراب هم حتی
شود به نام تو موجی ، حباب هم حتی
کریم نیست کسی پیش سفره ات هرچند
به نام او بدهند آب و تاب هم حتی
شود به اذن تو دریا ، سراب هم حتی
شود به نام تو موجی ، حباب هم حتی
کریم نیست کسی پیش سفره ات هرچند
به نام او بدهند آب و تاب هم حتی
نامت شفا بخش است ، بر هر درد تسکین است
یادت مسِّرَت بخشِ دلهایی که غمگین است
دنیا و اهلش روز و شب روزی خورت هستند
یعنی همیشه سفره ی لطفِ تو رنگین است
چهارمين صراط مستقيم بود
كسي كه فرش خانه اش گليم بود
خدا نبود اگر چه او كريم بود
كسي كه كم صداش مي كنيم بود
کرم می ریزد از دستان لطفت بی امان دائم
کسی را این چنین هرگز ندیدم مهربان دائم
از آن لبها که می بوسید پیغمبر دعایی کن
که مدح تو بجوشد از دل ما بر زبان دائم
پرواز می کنم به خدا با حسن حسن
دردم همیشه گشته دوا با حسن حسن
مانند سال های گذشته قبول کرد
زهرا حسین حسین مرا با حسن حسن
شعرِ من واژه ی من لُبِّ کلامم حسن است
شب سلامم حسن و صبح سلامم حسن است
با حسن زنده و با عشق حسن خواهم مُرد
حُسنِ مطلع حسن و حُسنِ ختامم حسن است
اگر كريم توئي سائلي نمي ماند
ميان بنده و رب حائلي نمي ماند
اگر بگيري از اين بنده ها گدائي را
براي عمر بشر حاصلي نمي ماند
عاشق نشد آنكس كه قرن را نشناسد
اي واي اگر بوي وطن را نشناسد
يعقوب به خود گفت الهي كه زليخا
عاشق نشود،يوسف من را نشناسد
تا که ذکر تو بجوشد دهن آمد به وجود
از دم و بازدم تو سخن آمد به وجود
بین ابروی تو پیوسته و بازو در هم
موقع جنگ دو شمشیر زن آمد به وجود
کَرَم برایِ حسن شد حرم برای حسین
قَلم برایِ حسن محتـشم برایِ حسین
کسی که می زند اینْ سان نَفَس هنرمند است
که دَم برایِ حسن بازدَم برایِ حسین
از اهل منبر این روایت را شنیدم
در روضه ی غربت به این مطلب رسیدم
و حاصل کل خدائی خداوند
دو مصرع شعر خدا در اولین بند
هر آنچه ناشدنی هست با حسن بشود
دَمی که حضرت مُشکل گُشا حسن بشود
به حُسنِ خُلق شود بین مردمان مَشهور
کسی که بارِ لبـش ذکر”یا حَسن”بشود