بر سر به زیر، سایهی بالابلند باش
در روزگار تلخِ منِ خسته قند باش
سائل بساط کرده خودش را؛ بیا بخر
ای پادشاه، مشتریِ مستمند باش
بر سر به زیر، سایهی بالابلند باش
در روزگار تلخِ منِ خسته قند باش
سائل بساط کرده خودش را؛ بیا بخر
ای پادشاه، مشتریِ مستمند باش
پای قرار عاشقی ات سر گذاشتی
از هرچه بهتر است تو بهتر گذاشتی
می خواستی که دل ببری از گدای خود
این کار را بر عهده ی اکبر گذاشتی
چه کربلاست ! که عالم به هوش می آید
هنوز ناله ی زینب به گوش می آید
چه موقفی ست ؟ که برتر ز کعبه می دانند
ملائکند که اذن دخول می خوانند
شد عشق تو دارٱلشفا یکسالِ دیگر
نام تو شد مشکل گشا یکسالِ دیگر
حاجتروایم کردی و شرمنده ات شد
این رو سیاهِ بی وفا یکسالِ دیگر
هرکس که در معامله با دوست غم خرید
حتی اگر زیاد خریده ست , کم خرید
قبل از الست بود که ما گریه کن شدیم
ما را برای روضه ی خود در عدم خرید
.
بی وقفه بی مقدمه هیئت گرفتنی ست
هیئت گرفتنی ست سعادت گرفتنی ست
از موقع ورودیه تا آخر دعا
هر حاجتی در این دو سه ساعت گرفتنی ست
ماندهام بیکس و از عشق شما دور شدم
خوب داری خبر از من که چرا دور شدم
رفتم آنقدر به دنبال گناهانْ که دگر
در ته چاهم و از شرم و حیا دور شدم
این کام را به جامبلورین نیاز نیست
ما را به غیر لعللبت چاره ساز نیست
ما جام را ز نیمنگاهت گرفته ایم
لطفت حقیقی استکه عشقت مجاز نیست
مویم سپید می کنی اما نمی کشی
جانم به لب رسیده که من را نمیکشی
از پیرمردهای عزایت شنیده ام
ما را که پیر کرده ای آقا نمی کشی
هرکسی خواسته باشد به خدایی برسد
باید از کشتی تو راهنمایی برسد
نه فقط فطرس پر سوخته ی تو حتی
بی تو جبریل محال است به جایی برسد
هنوز شوق تو بارانی از غزل دارد
نسیم یک سبد آیینه در بغل دارد
خوشا به حال خیالی که در حرم مانده
و هر چه خاطره دارد از آن محل دارد
می دید خدا درد خماری جهان را
پس کرب وبلا ساخت خماری رود از یاد
مسعود مهربان