شعر مدح مولا

ناطق قرآن

کامِ خود را در نجف ، پُراز گهر باید نمود
با علی گفتن ، جهانی پُر شکر باید نمود

با ولایِ حضرت حیدر امیرالمومنین
سینه را بر آتش نفرت سپر باید نمود

انگور نجف

چنان صیدی که از کنج قفس بیرون نمی‌آید
یقین دارم که بی اذنش نفس بیرون نمی‌آید

علی شاه است شاهی که همه عالم فقیر اوست
ولی جز با لباسی مندرس بیرون نمی‌آید

کلید دار بهشت

مانند عاشقی که پی یار می دود
دنبال او همیشه گرفتار می دود

او نقطه ی شروع جهانست دور او
عالم شبیه حالت پرگار می دود

زلال اشک

روی خاک افتاده بودم.،نردبان میخواستم
هم زمین میخواستم هم آسمان میخواستم

گاه در افلاک وگاهی نیز در اعماق خاک
این دو را یک عمر یک خط در میان میخواستم

ابوتراب

به اذن کوثر تو میزنم به ایوان دست
نمی زنند بدون وضو به قران دست

کسی که پاک نگشته ست با شراب ضریح
به آب دل نکند خوش ،بشوید از جان دست

بی همتا

شعر اول به احترام علی
میکند سجده بر مقام علی

هرچه دارد به جز خدایی را
کرده یکجا خدا به نام علی

دست خدا

علی شبیه کسی نیست جز خداوندش
همان خدا که نبوده‌ست و نیست مانندش

کسی که حبل خدا بوده، هست و خواهد بود
کسی که هر چه شود با خداست پیوندش

لبخندِ تو

ای اخمِ تو جهنم ، لبخندِ تو بهشتم
عشقِ تورا خداوند آمیخت با سرشتم
خورده گره نگاهَت با کل سرنوشتم
مست از خُم تو بودم این بیت را نوشتم

سلوک نوری خورشید

برای طوف نجف واژه ها قطار شدند
به یمن مدح علی ،جمله رستگار شدند

حدیث منزلت بوتراب را گفتند
به سوی خانه خورشید رهسپار شدند

طریق العارفین

اگرچه جای پایش در زمین است
صدایش جاری از عرش برین است

هرآنچه خواستید از او بپرسید
به افلاک آشناتر از زمین است

خاک ابوتراب

در بند مرتضاییم، بی جیره و مواجب
ما ریزه خوار شاهیم، او صاحب مواهب

از باده اش خرابیم، مست ابوترابیم
ما جای خود که یک عمر، حق بر علی است راغب

عقیق

تفسیر تو بدست قلم ، نا میسّر است
تصویر تو به چشم بشر ، نا مصوّر است
باید برای وصف تو قرآن بیاورم
قرآن برای مدح تو از شعر بهتر است

دکمه بازگشت به بالا