من گدای اهلبیتم, شاه میخواهم چهکار
مات روی اهلبیتم, ماه میخواهم چهکار
ای که داری ادّعای کشف و عرفان! دور شو!
در مسیر اهلبیتم, راه میخواهم چه کار
شعر مدح
چون ” نماز وَتر ” که یک رکعتش را میخورم
نوکری تکلیف بود و تهمتش را میخورم
شاه من عمریست دارد زحمتم را میکشد
این منم , یک عمر , مزدِ زحمتش را میخورم
کِی میشود که از ما تنها خدا بماند
این غیرها بریزند از ما خدا بماند
من هرچه میکشم از دست همین من است و
ای کاش من نماند اما خدا بماند
این زخمِ روضه یِ تو که سر باز می کند
از کارمان گِـرِه چـقَـدَر باز می کند
یاأیُّـهاَالعـزیز تصَـدَّق علیَ الفقـیر
سردارِ دین نظَر سوی سرباز می کند
بویِ سیبِ حرم از سمتِ سحر میآید
قطعِ این فاصله از دستِ تو بر میآید
روز و شب کارِ شما گریه شده میدانم
باز از دامنتان بویِ جگر میآید
ماییم و فقط روضه ی ارباب و دگر هیچ
چشمان پر اب و دل بی تاب و دگر هیچ
چون روزنه ای چشم فرو بسته از عالم
وابسته ی خورشید جهان تاب و دگر هیچ
ای سـایه سـار گیسوی تو سرپنـاه ما
ای صبح و شب شمایل تو مِهر و ماه ما
مِهر تو آتشی ست به شدّت گُناه سوز
مـاه تو مـاه بخشش جُـرم و گُنـاه ما
مِهر خوبان به دلِ اهل جهان افتاده
همچو دُرّی است که از عمق جنان افتاده
نقش یار است که چون نقش و نگاری زیبا
روی لوح دل ما هر چه نشان افتاده
شاعر نشَسته بینِ صَحنِ انقلابِ تو
صَحنی که دارَد چشمه هایِ روشَن و جاری
هَرگوشه اش یادآوَرِ شعریست طوفانی
شاعر چه دارَد غیرِ مَضمون هایِ تکراری
باز درعرش خداولوله برپاشده است
دری از عرش به سمت دل ما واشده است
ازدحام است درِبیت امام هفتم
جن وانس وملک آنجاست چه غوغا شده است
ای صاحِبُالکَرَم ! کَرمت را به رخ بکش
پیش کریمها تو کَمت را به رخ بکش
وقتی تمام خلق, به دنبال شادیاند
شور و نشاطِ بزم غمت را به رخ بکش
مرا «امام رضایی» شما حساب کنید
غبارِ کاشیِ گنبدْ طلا حساب کنید
میان این همه آوازهای روحنواز
مرا «کلاغ» , ولی خوش صدا حساب کنید