شعر مذهبی

کرامت سلطان

آهو برو کناری و جای مرا بده

ته مانده ی غذای سرای مرا بده

« سهمیه ی امام رضای مرا بده »

مشهد, بیا و کرب و بلای مرا بده

اذن دخول

رسیده ام در باب الجواد با امید
چرا که یاس پر است از تضاد با امید

برای رفع گره های کور آمده است
دلی که دست به دست تو داد با امید

علی ابن موسی الرضا

کلامش نور , فعلش خیر , نامش دلنشین باشد
دلیل عالم ایجاد باید اینچنین باشد
یکی از معجزات حضرت موسی بن جعفر اوست
علی سوم و دست خدا در آستین باشد

یا غریب الغربا

حرم, ورودیِ بابُ الجواد یادت هست؟
گلایه و غم و دردِ زیاد , یادت هست؟
دعای اینکه “خودش هرچه داد…” یادت هست؟
صدای “پیرزنِ بیسواد” یادت هست؟

حضرت عشق

دوباره مرغ این سینه به فکر سِیر در طوس است
خدا را شکر می گویم که این دل با تو مأنوس است

رجب…ذی القعده… می چسبد زیارت کردنت آقا
زیاراتی که منصوص و زیاراتی که مخصوصه است

یا ضامن آهو

بدهکاری حرم آمد , تو پر کردی حسابش را
سلام گرگ گرچه با طمع , دادی جوابش را

پریشان هرکس آمد در حرم با مشکلی کاری
تو با لبخند دادی پاسخ حال خرابش را

یا عزیز الله

غزل به وصف تو, دلخواه میشود گاهی
اسیر دست شعف, آه میشود گاهی

ز معجزات نگاهت یکی همین باشد
که کوه غم به دلم کاه میشود گاهی

پنجره فولاد

در این قبیله هر زمان نوزاد می آید
حیرت درون عالم ایجاد می آید

ضامن ترین صیاد بچه آهوان دشت
با جلوه ای از وحدت اضداد می آید

ذره پرور سلطان

 

 

 

با اشک شوق جاری از چشم تر سلطان

دارد خبرها میرسد از محضر سلطان

در جمع خوبانش دوباره دعوتم کرده

با مهربانی چشم ذره پرور سلطان 

صاحبخانه

سبو روی لبش جز ذکرِ خِیر خم نمی آید
و این یعنی کبوتر جز پی گندم نمی آید

اسیر عشق راهش را به عشق آباد پیدا کرد
که عاشق هرگز از راهی که گردد گم ؛ نمی آید

حضرت کریمه

ای چشمه‌های نور تو روشنگر دلم
ای دست آسمانی تو بر سر دلم
راز دلم, نیاز دلم, باور دلم
سوی تو دست‌و‌پا زده بال و پر دلم

قطره عاشق شد

آنچنان کز سوره ها بر دل فقط کوثر نشست
بین صحنت جای خواهر بر لبم مادر نشست
انقدر سائل که در این صحن پشت در نشست
بیشتر از آن یتیم امد و بالا سر نشست

دکمه بازگشت به بالا