شعر مذهبی

یا عزیز الله

چشم در چشم تو می دوزد و بد می خندد
دست و پا می زنی و در به رویت می بندد

سر و کار جگرت تا که به زهرش افتاد
نقل شادی عوض مرهم زخمت می داد

باب المراد

قسمتم بوده بال و پر بزنم
ناله از گوشه ی جگر بزنم
سائلم افتخار من این است
پشت این در همیشه در بزنم

جواد آل الله

کریم اگر که نباشد گدا عزا دارد
جواد آنکه سخا و بسی عطا دارد

فدای تو شوم ای رحمت خداوندی
گدای درگهت از جود تو بقا دارد

بابِ مرادی

تو جوادی , همه ی خلق گدایان تواند
بسکه آوازه ی تو در همه جا پیچیده
پر شده کیسه ی ما قبلِ گدایی کردن
گوشهای تو تقاضای گدا نشنیده

کشته زهر جفا

بی مهری اش کاشانه را دلگیر کرده
غم را میان سینه ام تکثیر کرده

غربت میان شهر, جای خود بماند
غربت در این خانه دلم را پیر کرده

یا جواد الائمه ع

راه تو را خصم بد نهاد نگیرد
کاش کسی با شما عناد نگیرد

قاتل ملعونه ات ایکاش بمیرد
تا که از این کشتنت مراد نگیرد

ای جان رضا

شد عطش غالب و از تو جگری باقی نیست
بدنت آب شد از تو اثری باقی نیست

هی نفس می زدی و تشنه زمین می خوردی
از تو ای جان رضا, بال و پری باقی نیست

یا جواد الائمه

تویی که جود و عطا بر امام ها داری
چقدر لطف و سخاوت برای ما داری؟!

جواد فاطمه ارث از کریم او بردی
غریب خانه شدن را ز مجتبا داری

پسر فاطمه

ای رئوفِ همیشه خوب سلام
پیش تو میشود دلم آرام
شد زیارت همیشه نیمه تمام
هر که رویت ندید شد ناکام

آرزوی شهادت

به رسم بدرقه مادر ,به دستش آب و قرآن بود
عزیز قلب او می رفت ولبهایش چه خندان بود

برو مادر…برو مادر…برو …دست علی یارت
خودم میدانم این دنیا برایت مثل زندان بود

زائر ارباب

قصه ی نوکری ام را همه جا بنویسید
و برای منِ مسکوت , صدا بنویسید

حسرتی که به دلم مانده , خودش دیوانی ست
مو به مو خط به خطش را … همه را بنویسید

شاه مردان

چنان سرباز گیر افتاده ی در بین عدوانش
به دام افتاده ام در لشکر انبوه مژگانش

اگر تیغ کج ابرو تدارک دیده , این گردن
نمیباشم مسلمان گر نمایم رد احسانش

دکمه بازگشت به بالا