ساقی بده پیالـه که مستـم نگـار را
یک جُرعه ماهِ کاملِ شب های تـار را
وقتی قـرار نیسـت منِ بی قـرار را
باید به چشم سُرمه کنم این غبار را
ساقی بده پیالـه که مستـم نگـار را
یک جُرعه ماهِ کاملِ شب های تـار را
وقتی قـرار نیسـت منِ بی قـرار را
باید به چشم سُرمه کنم این غبار را
علی بر ماسِوا ،نِعمَ الاَمیر است
که ذکرش…منبعِ خیرِ کثیر است
به جِد…هر دانه ی تسبیحم امــــشب
به ذکرِ یا علی….نِعـمَ النَصیر است
هر کس تو را نداشت لیاقت نداشته ست
هر کس نشد فدات ، سعادت نداشته ست
در چشم اهل معرفت از خار کمتر است
هر کس که رنگ و بوی ولایت نداشته ست
خدا براى جهان کم نذاشت با حیدر
و گفت قبل ازل یا على و یا حیدر
خدا نوشت که روى زمین خدا حیدر
خدا نوشت که مولاى انبیاء حیدر
اذکار تسبیح مناجاتم طرب دارد
محراب گویا نیت عرض ادب دارد
نام علی میجوشد و سجاده تب دارد
ذی الحجه ی این روزها بوی رجب دارد
سماوات و زمین گوید…امیرالمومنین حیدر
اصول و فرع دین گوید…امیرالمومنین حیدر
خلیل الله می گوید…کلیم الله می گوید
و عیسی هم یقین گوید…امیرالمومنین حیدر
آن روز ظهور دیگری داشت
در سینه دمی غضنفری داشت
خورشید طلوع حیدری داشت
آخر قدم پیامبر چیست؟
تکمیل رسالتش مگر چیست؟
بنویسید مرا بندهى سلطان نجف
بنویسید که عالم همه قربان نجف
ما غباریم..غبارى زِ خیابان نجف
بنویسید على را گُلِ گلدان نجف
نزنم دم ز کسی جز دم سلطان نجف
نکشم پای دل از سفرهء احسان نجف
روز آغاز ، خدا نقش زده بر دل ما
جان تو جان جهان بسته به جانان نجف
سبب شد تا بگویم بار دیگر مدح سُلطان را
همین که تازه کردم خاطرات شهر زنجان را … *
به خاطر باز آوردم من این شعر درخشان را
“سگ کویت به دست آرد رگ خواب غزالان را”
هر که می آید به این در می شود پس محترم
یا شود مانند نوکر می شود پس محترم
هرکه زوّارت شود در چند جا یاری کنی
زایرت حتّی به محشر می شود پس محترم
این حوالی که چشمِ گریان نیست
خبری از بهار و باران نیست
حال چشمم که از تو پنهان نیست
خشک خشک است و جز بیابان نیست