شعر مرثیه

زینب رسیده کربلا

کاروانی میرسد از کوچه ی آزارها
کاروانِ زینبِ غمدیده و بیمارها

مانده از باغ بهارِ مرتضی و فاطمه
ساقه هایی زخم و نیلی از هجوم خارها

سالار زینب (س)

با خود اینگونه بیاد آورم اینک سخنت
چاره ای نیست بجز سوختن و ساختنت

گفتی آنروز:خدا کشته مرا خواسته است
دیدم از عهد و وفایت که بخون خفته تنت

صحرا به صحرا آمد

آمد به دنبال سرت خواهر پیاده
آمد به دنبال تو تا آخر پیاده

با قد خم از کربلا تا شام آمد
همراه جمع قافله مادر پیاده

یک سال حسرت خوردم

این شهر خالی جای ماندن نیست
اینجا برای زندگی سخت است
هرکس که این شب ها کنار توست
الحقُ والانصاف خوشبخت است

زیر پرچم گریه کردیم

یادت می آید زیر پرچم گریه کردیم
هرجا حسین گفتند , در دم گریه کردیم

تا کربلا رفتیم و با هم روضه خواندیم
تا کربلا رفتیم و با هم گریه کردیم

طیِّ طریق

اولین مرحله این است فقط رو بزنی
پی یک مهر به این سو و به آن سو بزنی

دومین مرحله این است که خود را بِبَری
مُهر با اصل برابر شده بر او بزنی

ذکر هوالمعشوق

ذکر هوالمعشوق هنگام سحر داریم ما
از دولت عشق است اذکارى اگر داریم ما

هر کس که با ما می نشیند زود عاشق می شود
خیلى براى این محلّه دردسر داریم ما

یا ولی الله

ابتدا خواستم ز هجرانت
غزلی عاشقانه بنویسم
گفت امّا دلم, برای شما
نامه ای محرمانه بنویسم

روی دلم پرچم حسینه

به دامِ غیر , گرفتار می‌شوم گاهی
دچار ظلمتِ بسیار می‌شوم گاهی

به جای اینکه کمی هم به دردتان بخورم
در آستین شما مار می‌شوم گاهی

مادرت داده براتِ همه را

چشم‌ هایت به همه گفت بیا الّا من
باز شد حاجت یک عدّه روا الّا من

مادرت داده براتِ همه را میدانم
کرده در حقّ همه خلق دعا؛ الّا من

تمام جگرت میریزد

دست و پا میزنی و بال و پرت میریزد

گریه ی خواهر تو روی سرت میریزد

بهتر است سعی کنی این همه سرفه نکنی

ورنه در طشت تمام جگرت میریزد

ای قبله مدینه

حق از زلال چشم تو ساغر درست کرد
ازخاک پای تو دُر و گوهر درست کرد

ته مانده ی پیاله ی آب تو را گرفت
تا سلسبیل و چشمه کوثر درست کرد

دکمه بازگشت به بالا