شعر مرثیه

یا ایهاالرسول

بعد از رسول حرمت آل عبا شکست
دست قضا ، شیشه ی شرم و حیا شکست

آتش گرفت باب نزول ملائکه
در سست شد به ضرب لگد از جفا شکست

نور زهرا

گوهر یکدانه عالم وجودِ فاطمه ست
رزق ما از برکت ذکر سجود فاطمه ست

از کران تا بى کران ،از آسمان تا به زمین
کار دست حیدر و محور عمود فاطمه ست

غصه ی حیدر

برای بردن داغی چنین خبر گرم است
خبر رسیده به چیدن سرِ تبر گرم است

اگرچه مادر خانه به بستر است ولی؛
تنور خانه سه ماه است بیشتر گرم است

عمو عباس

دستی که سهم دست تو شمشیر کرده است
سهم رقیه را غل و زنجیر کرده است

مویم سفید بود ، قدم هم خمیده شد
آری مصیبت تو مرا پیر کرده است

بالت شکسته

بالت شکسته ولیکن خوب مى شوى
حرف از جدایى نزن…خوب مى شوى

دیدم کنار بستر تو گریه مى کند
گفتى ولى به حسن،خوب مى شوى

یا زهرا سلام الله علیها

کسی که بر قد خم گشته ات نگاه کند
میان آن قد و ماه نو اشتباه کند

اگر چه ناله آهسته دارد این بیمار
به ناله روز پرستار خود سیاه کند

کوثرِ جانِ نبی

همه خوبانِ جهان عبد و غلامت زهرا
همه عالم شده دلبسته به دامت زهرا

هرکه دارد به جهان رتبه ای و منزلتی
میخورَد غبطه بر آن اوجِ مقامت زهرا

پایان قصه

پایان قصه ختم می شد با عروسک
زیباترین فانوس غربت ها عروسک

حالا که میخواهی بیایی از نیستان
ساغب بیاور از سر نی ها عروسک

دلتنگم

کمی دلتنگم و دارم کمی با تو سخن بابا
ببخشم نیست در پایم توان پاشدن بابا

نه مانده نا برای من نه نائی در نوای تو
کتک ها خورده ام بی حد نمانده جان به تن بابا

روضه‌ات دریاست

باز می‌سوزیم از غم؛ آتشِ هجران و من
روضه‌ات گرم است, با این هر شبه مهمان و من

من شبیه آسمانِ بغض کرده؛ ابری‌ام
یک رقابت هست, بین بارشِ باران و من

رزق گریه

دیده آن گاه که با اشک ملاقات کند
رزق گریه طلب از مادر سادات کند

گریه هرکس نکند معرفتش کامل نیست
“گرچه صد مرحله تحصیل اشارات کند”

نور بهشتی

روزی طبع مرابازکرامت کرده
آنکه همواره به این سینه عنایت کرده
ازخودش دم زده در شعر قیامت کرده
باز هم ازکرم فاطمه ی معصومه

دکمه بازگشت به بالا