غارت زده منم که کنارت نشسته ام
غارت زده منم که ز داغت شکسته ام
غارت زده منم که غم یار دیدهام
هفتاد تیر از بدن تو کشیدهام
غارت زده منم که کنارت نشسته ام
غارت زده منم که ز داغت شکسته ام
غارت زده منم که غم یار دیدهام
هفتاد تیر از بدن تو کشیدهام
با تیر آمدند به تشییع پیکرت
خون می گریست در غم تو چشم خواهرت
عمری ست روبه روی تو و چشم های توست
تصویرِ گوشواره ی زخمی مادرت
عقده های دلم آن روز اگر وا مى شد
قد من جاى قد مادر اگر تا مى شد
اين همه سال،به اين حال نمى افتادم
ميخ در كاش كه بر سينه ى من جا مى شد
اینکه از زهر جفا جای به بستر دارد
طشتی از خون دل خویش برابر دارد
چشمهایش به در و منتظر آمدنیست
زیر لب زمزمه مادر مادر دارد
روزه بودی و همسرت ایکاش
با تو روراست بود و می شد قهر
تا مگر کینه پدر وَ جمل-
را نمی ریخت در پیاله زهر
سوزاند غم کوچه و مادر جگرش را
چیدند در آن کوچه یِ غم …بال و پرش،را
کابوس مجسم شده در خواب و خیالش
آن روضه که خم کرده، قیامِ کمرش را
ای مرثیه ها اشک بریزید برایش
خون گریه کنید دیده ها بهر عزایش
بر مرد غریبی که به خود یارندیده
ای حنجره ها روضه بخوانید برایش
هر زمان مجنون شدی؛ لیلا تلافی میکند
زشتیات را نیز، او زیبا تلافی میکند
سر به راهش باش، دست از دامن او برندار
تا که دید افتادهای از پا تلافی میکند
سالها گریه سالها روضه
همه ی عمر مجتبی روضه
روزگارش گذشت با روضه
کوچه،در،طشت چندتا روضه
جعده بد بود ولی نجمه هوادارت بود
نگران تو و احوال دل زارت بود
دختر اشعث اگر یار وفادار نبود …
ام قاسم همه جا یار وفادارت بود
بنبی عربىٍ و رسولٍ مدنى
لذتى نيست گواراتر از اين سينه زنى
خواستم گريه كنم چون زن كودك مرده
آمد از حنجره ام صوت گلوگير زنى
غزلی از حرمت ساختهام با «مثلا»
گرچه خاک است روی قبر تو ؛ اما مثلا …
گنبدِ زرد تو خورشید شده میتابد
نور میگیرد از آن ؛ گنبدِ خضرا مثلا