شعر مناجات امام زمان

بی تو

بی تو یک روز نشد خوب به فردا برسد
یا دعا از سر سجاده به بالا برسد
زندگی سخت نفس می کشد اینجا بی تو
کی به آخر نفس این شب یلدا برسد

لب تشنه

چه می خواهد لب تشنه به غیر از لطف بارانی
چه می خواهد شکسته دل به غیر از چشم گریانی

شب طولانی و تسبیح و سجاده چه می چسبد
بهار زود هنگامند ، شب های زمستانی

ای ماه

بگردم در کجا دنبالت ای ماه؟
چه وقت آیم به استقبالت ای ماه؟

هزار و یکصد و اَندی است مانده
جهان در امر اِستهلالت ای ماه

یاد شما

این روزها دیگر کسی یاد شما نیست
دست دعایی محض امداد شما نیست
در خانه ها مان خلوت سجاده ای نیست
دور و بر ما زندگی ساده ای نیست

یا ولی الله

“درصدر عناوین خبرها خبر توست
ای آنکه نسیم سحری دربدر توست”

وَلله…که با یک نظرت می شوم… آدم
ای آنکه دلم در پی یک دم نظر توست

خودت بخواه

محرمی که نباشی در آن محرم نیست
بدون تو ضربان زمین منظم نیست
چقدر ساده گرفتیم بی تو بودن را
هزار سال بدون تو زندگی…کم نیست

بیقرار

بیقراریم چون پریشانیم
چون پریشان درد هجرانیم
باز هم جمعه آمد و بی تو
ندبه های فراق میخوانیم

چیزی ندارد

این ناله‌ها غیر از صدا چیزی ندارد
این حرف‌ها جز ادعا چیزی ندارد
حیف است دنبال صدای ما بیایی
در عمق این “آقا بیا” چیزی ندارد

کننعان

کوبیده ای ای دل به طبل بی خیالی
نه درد هجرانی نه سودای وصالی
هی داد از دوری و هی بیداد از هجر
برخیز جای اینکه بنشینی بنالی

نگاه منفعلم

انیس هر نفسم آه انتظار تو نیست
بمیرد این دل غافل که بیقرار تو نیست
خزان بی تو به خود بسکه عادتم داده
نگاه منفعلم در پی بهار تو نیست

در انتظار

بی درد ما! که از غم تو راست قامتیم
با اینکه سرشکسته ی سنگ ملامتیم
دور از ملال نیست هرآنکس که عاشق است
این رسم عشق نیست که بی تو سلامتیم

خسته

از دو چشمت نگاه می‌خواهیم
در نگاهت پناه می‌خواهیم
خانه‌ای در محلهٔ خورشید
کوچه‌ای رو به ماه می‌خواهیم

دکمه بازگشت به بالا