شعر مناجات اهل بیت

دارم امید حلّ معما

راضى مشو که رانده از اینجا کنى مرا
خواهى مگر که از سر خود وا کنى مرا
کوشش مکن به دورى خود عادتم دهى
دارم امید حلّ معما کنى مرا

وقتی که غم میگیره

وقتی که غم میگیره راه گلومو بد جور
خدا خدا میکنم زیارتت بشه جور

گنبدو که میبینم دلم بهاری میشه
شکوفه های دلم امام رضایی میشه

باید خون جگر آمد

ای چشم هایت مرهم دلها , پیش تو باید خون جگر آمد

شد درد هایش کمتر از پیشش , هرکس که پیشت بیشتر آمد

ای صورت ماه تو گندم گون , ای مژه های چشم تو پر خون

ای عاشقت مجنون تر از مجنون , صبر من بیچاره سر آمد

دلم قرار نمی گیرد

دلم قرار نمی گیرد از فغان بی تو
سپند وار زکف داده ام عنان بی تو

ز تلخ کامی دوران نشد دلم فارغ
زجام عشق لبی تر نکرد جان بی تو

آقا بمیرم

آقا بمیرم یک نفر یاور نداری

اینجا کسی کاری به کار تو ندارد

با بی وفایی های مردم سازگاری

صحرانشین در گوشه ای از خیمه ی خود

دخیل

 به تاروپودضریحت دخیل بسته دلم
من آمدم که بگویم تمام ِدرد دلم
طلوع نور شما در دلم چو مأوا کرد
دری بسوی سعادت بروی من واکرد

کجا عاشق شدم


گشته ام عمری ببینم از کجا عاشق شدم

دیدم از روز ازل در کربلا عاشق شدم

عشق بین ما دو تا هرگز ندارد انتها

تو مرا عاشق شدی  من تو را عاشق شدم

اجابت کن

اجابت کن گدایی را بر احوالات بارانی

که خشکی برده از یادم رسوم عبد و سلطانی

به پایم شوره زاری شد به لطفت یا کریم, اما

برآشفتم نمک دان ها ز دستانم چه آسانی

دو چشم خیس

دو چشم خیس به راه نگار دارم من

همیشه گریه بر این شوره زار دارم من

هوار عاشقی ام را شنید گوش فلک

طریق عاشقیِ آشکار دارم من

یا حضرت ثامن الحجج

در کنار حرمت سینه جلا می گیرد

چشم و دست و سر و دل بوی خدا می گیرد

با دخیل بستن بر پنجره ی فولادت

هر گدا , تذکره ی کرببلا می گیرد

رضارسولی

 

پری بدهید

برای شانۀ افتاده ام پری بدهید

دلِ شکستۀ ما را به دلبری بدهید

محبتی بکنید و مرا حرم ببرید

نشان راه به چشم کبوتری بدهید

دوباره آمده ام

دوباره  آمده ام  تا  غزل ترانه  کنم
 شبانه  گریه ی جانسوزعاشقانه  کنم

بر آستان تو روی  نیازمن  برخاک
 که آبرو طلب از خاک  آستانه  کنم

دکمه بازگشت به بالا