شعر مناجات

نبود

معرفت در اشک‌هایم قدّ یک ارزن نبود
نور خود را پخش کردی؛ چشم من روشن نبود

در جواب ناله‌ی جانسوزِ «هَل مِن ناصرت»
با خودم گفتم که روی صحبتش با من نبود

کربلا

کربلا آیینه ی تصویرِ ذاتِ کبریاست
روی عالم روشن از خونِ حسینِ سرجداست

کربلا تصویری از زیبایی و شیدایی است
آنچه بینی در نگاهش جلوه ی روی خداست

اهل دل

با مناجات علی اهل دل شب میشوم
با تقرب بر حسین اینجا مُقرب میشوم

چون علی گردید عبد مِن عبید مصطفی
من هم از این منظر امشب عبد زینب میشوم

شب نشینی

به پای درد و دل بنده چاه کم آورد
مقابل جگر من که آه کم آورد

به پیش هیچ کسی کج نگشت گردن من
ولی مقابل این بارگاه کم آورد

غفران

یک قطره اشک شرم مرا “یم” حساب کرد
کوثر حساب کرد, و زمزم حساب کرد

آه یکى گرفت, به پاى همه نوشت
ما باهم آمدیم که با هم حساب کرد

الهی و ربی

توبه ام توبه نشد هر چه که همت کردم
من به ستاری تو سخت جسارت کردم
هر چه تو دوست شدی با من الوده ولی
بی حیاتر شده با نفس رفاقت کردم

خمار میکده

چنان خلیل اگر بین شعله بنشینم
هزار لاله از آتش برات میچینم

به حجله میبردم ساغر از سخاوت خویش
چراکه دختر رز داده قول تمکینم

توبه

هرکار میکنم که نلغزم نمیشود
در حفظ توبه عزم مصمم نمیشود
باید که سیل نفس مرا شستشودهد
تطهیر من به بارش نم نم نمیشود

شب توبه ی ماست

شب جمعه دل ما گفت علی ع گفت حسین ع
رو به درگاه خدا گفت علی ع گفت حسین ع

از همه رانده شده چشم بر این در دارد
بنده ای غرق خطا گفت علی ع گفت حسین ع

روم سیاهه

روی دوشم کوله باری از گناهه آخدا
سر به زیرم چه کنم؟که روم سیاهه آخدا

خودمم خسته شدم بس تو گناه پرسه زدم
دستمو خودت بگیر پام لب چاهه آخدا

یابن زهرا

سفره دار ماه مهمانی تویی
رازق رزق دعا خوانی تویی
بانی چشمان بارانی تویی
با خبر از درد پنهانی تویی

گریه کردم وقت افطار و سحر
یابن زهرا از تو هستم بی خبر

شب قدر

میان بندگانت بدتر از من نیست… تنها من!
تو دستم را گرفتی و اسیر دستِ دنیا… من

گنهکارم؛ به تاثیرِ دعاهایم امیدی نیست
گمانم فاصله افتاده از درگاهِ تو, تا من

دکمه بازگشت به بالا