چه غریبانه قوای سخنش ریخت بهم
ضربه ها آمد و نظم بدنش ریخت بهم
لحظه ای پیش که آرام سوی در می رفت
رفتنش خوب…ولی آمدنش ریخت بهم
چه غریبانه قوای سخنش ریخت بهم
ضربه ها آمد و نظم بدنش ریخت بهم
لحظه ای پیش که آرام سوی در می رفت
رفتنش خوب…ولی آمدنش ریخت بهم
بر جان خانه کینه ای شعله ور افتاد
آنقدر زد آنقدر زد آخر در افتاد
ای کاش می چرخید از لولا در, اما
در وا نشد افتاد, روی مادر افتاد
هیزم رسید و آتشی از در بلند شد
ای وایِ من که نالهی مادر بلند شد
مامور شد به صبر علی , از سکوت او
سو استفاده کرد ستمگر بلند شد