گرچه ما بد کرده ایم از ما محرم را مگیر
پیرهن های سیاه و شال ماتم را مگیر
چشم ما نذر عزای شاه بی سر بوده است
قطره قطره اشک جاری همچو زمزم را مگیر
گرچه ما بد کرده ایم از ما محرم را مگیر
پیرهن های سیاه و شال ماتم را مگیر
چشم ما نذر عزای شاه بی سر بوده است
قطره قطره اشک جاری همچو زمزم را مگیر
آدم که عاشق میشود فکر خطر نیست
در عاشقی اصلاً ضرر مد نظر نیست
“دربدری دارد به دنبال خودش عشق”
عاشق نبوده آنکسی که دربدر نیست
حسینی منصب ام پس میزنم دیگر عناوین را
گدایم ، پادشاهی میکنم حتی سلاطین را
گِلیمی پهن کردم بر سر راهت ، تفضّل کن
شنیدم دوست داری همنشینی با مساکین را
عزیزی آنچنان که جایگاهت قلب ایران است
بزرگی آنچنان که عقل در وصف تو حیران است
طبیبی در جوار مرقدت بیمار بسیار است
کریمی در حریم قدسی ات سائل فراوان است
دل ما غرق غم توست اباعبدالله
معتکف در حرم توست اباعبدالله
این که از کودکی عاشق و دلداده شدم
همه اش از کرم توست ابا عبدالله
زندگی من همیشه بی تو با غمها گذشت
کی میایی, سالها از غیبت کبری گذشت
در قدیم از دوریِ تو دیده ی تر داشتم
حیف شد آن روزهای عاشقی آقا گذشت
قت شروع مدح تو شاعر علیل شد
شرح غزل کشیده به بحر طویل شد
اعجاز کردی و قلم من عصا شده
این دفترم به اذن شما رود نیل شد
جهاندار و جهانبخش و جهانآرا علی اکبر
فلک دست و فلک جاه و فلک پیما علی اکبر
زبانها قاصرند از وصف تو آنجا که در مدحت
سروده شعر، علیِ عالیِ اعلا – علی اکبر
از ازل بر همه این نکته مشخص باشد
عشق از یمن وجود تو مقدس باشد
با تو جمع عدد عشق مخمس باشد
تو همه عشقی و عشق تو مرا بس باشد
شاعر به حیرت است تو را دید یا شنید
گفت از الست و قافیه قالو بلی شنید
صبح از مدینه خواند و شب از کربلا شنید
از یار آشنا سخن آشنا شنید
دوتا بازو به دنیا آمده نامش اباالفضل است
دوتا ابرو که وقت رزم پیغامش اباالفضل است
به وقت رزم قاسم از رجزهای علی اکبر
اگر وامی گرفته ضامن وامش اباالفضل است
تو چون طلیعهٔ صبحی ، به شب سرانجامی
به سیئات دل ما تویی که فرجامی
نه ساعتی و نه سالی که قرنهاست حسین
تویی که مثلِ خداوند لطفِ مادامی