داریم به دل گرمیِ طوفانِ نجف را
داریم به لب مِدحَتِ سلطانِ نجف را
داریم به سَر سجده به ایوان نجف را
خوردیم فقط شُکرِ خدا نان نجف را
داریم به دل گرمیِ طوفانِ نجف را
داریم به لب مِدحَتِ سلطانِ نجف را
داریم به سَر سجده به ایوان نجف را
خوردیم فقط شُکرِ خدا نان نجف را
شاعرم؛ مثل همیشه، با قلم، در می زنم
در بهشتم؛ چون قلم، در وصف مادر می زنم
هر شب قدرم، پُر از تقدیر صبحی روشن است
تا دم از آن نامِ با قرآن برابر می زنم
وقتى كه خدا ميل تماشاى تو دارد
يعنى كه نشان از يد طولاى تو دارد
بايد بنويسند به هر نقش و نگارى
جبريل در افلاك تمناى تو دارد
شهر لبریز از طراوت شد
تا که عطر تو بر مشام رسید
و خدا گفت چشمتان روشن
مادر یازده امام رسید
تمام عشق خطی از کتاب فاطمه است
و نور ذره ای از آفتاب فاطمه است!
به استناد بیانات سیزده معصوم
بهشت هشت درش جمله باب فاطمه است
قدم هر جا گذاري خاك آن زر ميشود قطعأ
غلام حقله گوش تو ابوذر ميشود قطعأ
من از ام ابيها بودنت فهميده ام زهرا
كسي كه دخترش باشي پيمبر ميشود قطعأ
از فاطمه گفتن همان خیرالعمل بود
میلاد او امروز نه، روز ازل بود
نور است او، در لازمان و لامکان است
هرجا که میبینیم هست و بینشان است
استجابت زیر دستِ دستهای فاطمست
بهترین کرسی عرش الله جای فاطمست
«لافتی الا علی» حمد و ثنای فاطمست
چونکه حیدر هم خودش اهل کسای فاطمست
باران شروع شد، همه جا را صدا گرفت
پس کوچه های قلب محمد صفا گرفت
نوری وزید در وسط کوچه های شهر
عطری شبیه سیب بهشت خدا گرفت
در زمین آسمان نمیگنجد
قدرِ او در بیان نمیگنجد
شبِ میلاد حضرتِ زهرا
ذوقِ ما در لسان نمیگنجد
چله نشین صدفم، دُر شدم
از نفحات نبوی پر شدم
بنده ی دل تا که شدم، حُر شدم
روی لبم نشسته این زمزمه
فاطمه یافاطمه یافاطمه
مهجه قلب عقل کل آمده
سایه به قامت رسل آمده
عشق دگر نشسته اینجا به گِل
دور سرش فرشته آورده دل