شعر ولادت عقیله بنی هاشم

جلوه سرمد

اسدالله دیگر است این زن
به خداوند حیدر است این زن
رجز مرد خیبر است این زن
ذات الله اکبر است این زن

عصمت الله

می‌نویسم که والضُحیٰ زینب
عصمت اللهِ کبریا زینب
جمعِ اَسماء و اِسمها زینب
ربنا بعدِ ربنا زینب

تکبیره الاحرام

از آن روزی که این زیبنده زینب نام می گیرد
فقط از چشم هایِ یک نفر الهام می گیرد

محمّد نه علی نه فاطمه نه مجتبی هم نه
فقط پروانه در آغوشِ گُل آرام می گیرد

خواهر

وقتی که گهواره است دستان برادر
خواهر رسید اول به دامان برادر

بعد از ولادت گریه کرد و مادرش گفت
آرام باش ای دخترم, جانِ برادر

السلام ای ملیکه ی دنیا

السلام ای ملیکه ی دنیا

السلام ای شفیعه ی عقبی

 السلام ای زلال تر از اشک

السلام ای مطهر والا

آن قدر عاشقیم

آن قدر عاشقیم که املا نمی شود

مستی ما که در قلمی جا نمی شود

 

زلف مرا به پنجره های ضریح عشق

طوری گره زدند , دگر وا نمی شود

 

تویی که شهره شهری

تویی که شهره شهری به عشق ورزیدن

تویی که منتخب هستی به نیزه سر دیدن

بگو برای من از خاطرات خود بانو

کنار مقتل عشق و گلو و بوسیدن

دکمه بازگشت به بالا