شعر ولادت قمر بنی هاشم

یا قمر العشیره

 

گر بشود موقع عطای ابالفضل
اهل کرم می شود گدای ابالفضل

جذب خودش کرده و ربوده دلم را
چهره جذاب و دلربای ابالفضل

پیک مشتاقان

باز هم ساحل شدیم,دل بر دل دریا زدیم
خیمه ی دل را کنار خانه ی لیلا زدیم
ما ز دست حضرت ساقی کمی صهبا زدیم
طعنه ای با نام او بر سینه ی سینا زدیم

نگاهی

 
 گریه کردم مُطَهّرم کردند
پاکْ مانند ساغرم کردند
اسم تو آمد و دلم پَر زد
به گمانم کبوترم کردند

ربّ عشق

نگذشت هر که وقت سخن راحت از ادب
بی شک گرفت صُحـبت او برکـت از ادب
باید کُنند اهل ادب , صحبت از ادب
تا واژه واژه , جـان بِبَـرد لذّت از ادب

دست

 

دل به دستِ تو سپردم ای «امانت‌دار , دست»
باز , آئینه ! بکِش بر این همه زَنگار , دست

آه , می‌خواهی اگر از ریشه نابودم کنی …
پا بکش از خانه‌ی دل ؛ از سرم بردار , دست

کاشف الکرب

شکر حق دستان ما از دامنت کوتاه نیست
گر چه ما را تا مقامت قدر پلکی راه نیست

هر که سجده می کند با بردن نامت یقین
اهل توحید است ای یکتا ترین گمراه نیست

سلطان عشّاق

خورشید هم امشب به این درگاه می آید
زیرا خبر پیچیده هر جا , ماه می آید

امشب خیال حضرت ارباب آسوده ست
دارد کفـــیل زینبـش از راه می آید

عشق ابالفضل

عشق زیباست خداونداز آن زیباتر
عرش بالا ست ولی بنده از آن بالاتر
هرکسی سائل درگاه خداوند شود
میشود بین خلائق به خدا آقا تر

شعر ولادت حضرت عباس (ع)

صد گره بر هر گره در کار اگر داری کم است
یا که صدهاحاجتِ دشوار اگر داری کم است
یا که قدَّ آسمان آوار  اگر داری کم است
یا که در قلبت غمی بسیار اگر داری کم است

شعر ولادت حضرت عباس (ع)

جمعمان جمع که تا نقشِ خیالی بزنیم
کوچه باغی برویم و پَر و بالی بزنیم
پایِ حافظ قَدح از شعر زلالی بزنیم
جمعمان جمع بیایید که فالی بزنیم

دکمه بازگشت به بالا