شعر کوفه و شام

پرچمِ اهل حرم

پرچمِ اهل حرم موی سرت بود حسین
دستهٔ آل علی خون جگرت بود حسین

سربلندم که در این شهر اسیر تو شدم
زینبت در همه جا در به درت بود حسین

آیات صبر

زلف عفاف، رشتۀ دامان زینب است
آیات صبر، پایۀ ایمان زینب است

ایثار و پـاکدامنی و عزم و اقتدار
این چار، درسِ طفلِ دبستان زینب است

هلال ماه

آفتابا هلال ماه شدی
کاروان را چراغ راه شدی

بر سرم سایهء سرت افتاد
ما تَوَهَّمت یا شَقیقَ فؤاد

روضه‌ی حسین

مقتل کُشنده بود، ولی روضه‌خوان نمُرد
هر چند گریه کرد، ولی آسمان نمُرد

دیدم کتیبه سوخت، عَلم خم شد از غمش
با روضه‌ی حسین، زبان در دهان نمُرد

خوناب جگر

ز خوناب جگر، دریا کنم چشم‌تر خود را
مگر پیدا کنم در این یَم خون، گوهر خود را

برم تا یادگار از این گل پرپر شده با خود
سزد از خون او رنگین کنم موی سر خود را

بانوی خسته

ناچار می برند
بانوی خسته را که به اجبار می برند

ناموس شاه را
اینگونه با شرایط دشوار می برند

وقت سفر

رسید وقت سفر سر به زیر شد زینب
حسین چشم تو روشن! اسیر شد زینب

هزار زخم روی پیکرت دهن وا کرد
هزارسال ز داغ تو پیر شد زینب

چوب ها

علویات گرفتار یزیدند حسین!
با چه زجری دم این کاخ رسیدند حسین

صندلی بود ولی یکسره سرپا بودند
ایستادند و زپا درد بریدند حسین

خضاب

خضاب زخم شدى با حناى نیزه شکسته
پر است سینه ات از رد پاى نیزه شکسته

رسیده ام که دوباره سرم به سینه گذارم
گم است پیکر تو لا به لاى نیزه شکسته

کبود شده پیکری

از من بجُز کبود شده پیکری نماند
از تو بَرام غیرِ شکسته سری نماند

از من حسین, چادرِ مادر نمانده است
از تو حسین, پیرهنِ مادری نماند

عزیزان خداییم

شامیان خون به دل خون شده ی ما نکنید
خنده بر گریه ی ذریه ی زهرا نکنید

ما عزادار عزیزان خداییم ولی
پیش چشم اسرا هلهله برپا نکنید

بین خورجین سر تو

حرف دارم گلایه لازم نیست
تو ببین… آیه آیه لازم نیست
فقط اینجاکه سایه لازم نیست
با محبت بگو کجا بودی؟

دکمه بازگشت به بالا